فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Farming

ˈfɑːrmɪŋ ˈfɑːmɪŋ

گذشته‌ی ساده:

farmed

شکل سوم:

farmed

سوم‌شخص مفرد:

farms

معنی و نمونه‌جمله

noun uncountable B1

برزگری‌، رعیتی‌، کشاورزی، ‌کشتکاری، ‌زراعت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Most of their income comes from farming.

بیشتر درآمد آن‌ها از کشاورزی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد farming

  1. noun producing crops, raising animals
    Synonyms:
    agriculture cultivation growing production breeding gardening ranching harvesting tillage feeding operating homesteading grazing gleaning reaping seeding fertilizing crop-raising agronomy soil culture share-cropping landscaping agronomics geoponics threshing hydroponics

ارجاع به لغت farming

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «farming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/farming

لغات نزدیک farming

پیشنهاد بهبود معانی