آرایش و پیرایش آرایشکرده، بزککرده
She's sometimes very heavily made-up.
او گاهی اوقات بهشدت آرایش میکند.
She came to the office all made-up.
او بزککرده به اداره آمد.
ساختگی، تقلبی، مصنوعی، دروغین، جعلی، مندرآوردی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a made-up story
داستان ساختگی
made-up information
اطلاعات جعلی
خوشحال، ذوقزده
She wore a made-up smile after receiving the promotion.
او پساز دریافت ترفیع، لبخندی ذوقزده کرد.
The made-up atmosphere at the family reunion filled my heart with happiness.
فضای خوشحالی در جمع خانواده، قلبم را پر از شادی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «made-up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/made-up-2