Overjoy

American: ˌoʊvərˈdʒɔɪ British: ˌəʊvəˈdʒɔɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
بیش‌از‌حد ‌لذت بردن، کامروا شدن، بهره‌مند شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- I was overjoyed to see my daughter Julie.
- از دیدن دخترم جولی غرق در سرور شدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overjoy

  1. verb To give great or keen pleasure to
    Synonyms: cheer, delight, enchant, gladden, gratify, please, pleasure, tickle, joy

ارجاع به لغت overjoy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overjoy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overjoy

لغات نزدیک overjoy

پیشنهاد بهبود معانی