فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Parameter

pəˈræmət̬ər pəˈræmɪtə

شکل جمع:

parameters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1

پارامتر، عامل متغیر، فراسنج

noun

نسبت میان تقاطع دو سطح، مقدار معلوم و مشخص، پارامتر، مقداری از یک مدار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Four parameters are necessary to determine an event, namely the three that determine its position and the one which determines its time.

برای تشخیص یک رویداد چهار عامل متغیر لازم است: سه عامل متغیری که محل آن را تعیین می‌کند و یک عامل متغیر که زمان آن را معین می‌کند.

We must remain within the parameters of the budget.

بایستی از عامل‌های متغیر بودجه فراتر نرویم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parameter

  1. noun limit
    Synonyms:
    limitation restriction guideline framework criterion specification constant

ارجاع به لغت parameter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parameter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parameter

لغات نزدیک parameter

پیشنهاد بهبود معانی