برای ساخت مصدر همراه با فعل میآید
to find
پیدا کردن
to go
رفتن
to swim
شنا کردن
to rise to fame
به شهرت رسیدن
To live is sweet.
زندگی کردن شیرین است.
to be or not to be, that's the question
(شکسپیر) به بودن یا نبودن بحث آنست
پساز بعضی افعال میآید (بهخصوص زمانی که عمل بعداز آن در آینده رخ دهد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He decided to leave early.
او تصمیم گرفت زود برود.
They promised to call me later.
آنها قول دادند بعداً به من زنگ بزنند.
She hopes to travel next year.
او امیدوار است سال آینده سفر کند.
پساز بسیاری از افعالی که بیانگر خواستن، نیاز داشتن و موافق بودن هستند، استفاده میشود
She needs to finish her homework before dinner.
او باید قبلاز شام تکالیفش را تمام کند.
They agreed to help us with the project.
آنها قبول کردند که به ما در پروژه کمک کنند.
He would love to travel to Europe next year.
او دوست دارد سال آینده به اروپا سفر کند.
I hope to see you at the party.
امیدوارم در مهمانی تو را ببینم.
برای جلوگیری از تکرار جملهوارهی فعلی استفاده میشود
"Are you planning to travel this summer?" "I would love to."
"آیا برنامهای داری که این تابستان سفر کنی؟" "من خیلی دوست دارم که سفر کنم."
They asked if I would attend the meeting; I’m excited to.
آنها پرسیدند که آیا در جلسه شرکت میکنم؛ من برای شرکت کردن هیجانزدهام.
Tell him if you want to.
اگر میخواهی به او بگو.
در عباراتی که در آنها درخواست یا دستوری نقلقول شده، استفاده میشود
I asked her to help me with my homework.
من از او خواستم که به من در انجام تکالیفم کمک کند.
He urged them to consider the proposal.
او از آنها خواست که پیشنهاد را در نظر بگیرند.
The teacher told the students to submit their projects by Friday.
معلم به دانشآموزان گفت که پروژههای خود را تا جمعه تحویل دهند.
بعداز بعضی صفتها استفاده میشود
This task is too complicated to complete in one day.
این کار خیلی پیچیده است که در یک روز تمام شود.
He is old enough to understand the situation.
او بهاندازۀ کافی بزرگ شده است که وضعیت را درک کند.
The weather is too cold to go outside.
هوا برای بیرون رفتن بسیار سرد است.
It is easy to read this book.
خواندن این کتاب آسان است.
open to attack
در معرض حمله
We are open to any kind of suggestion.
هرگونه پیشنهاد را پذیرا هستیم.
It seems good to me.
به نظر خوب است.
بعداز بعضی اسمها (noun) استفاده میشود
She has the talent to sing beautifully.
او استعداد زیبا خواندن را دارد.
This book is essential to understanding the topic.
این کتاب برای درک موضوع ضروری است.
I need some time to think about my decision.
به کمی زمان نیاز دارم تا دربارهی تصمیمم فکر کنم.
در جملهوارهای که بهعنوان فاعل جمله عمل میکند، ترکیب to و فعلی دیگر استفاده میشود
To learn a new language can be challenging but rewarding.
یادگیری زبان جدید میتواند چالشبرانگیز اما ارزشمند باشد.
To finish this project on time will require a lot of effort.
تمام کردن بهموقع این پروژه، نیاز به تلاش زیادی دارد.
بعداز کلمات پرسشی استفاده میشود
Can you show me where to go next?
آیا میتوانی به من نشان بدهی که بعداز اینجا کجا بروم؟
Can you explain what to do in an emergency?
آیا میتوانی توضیح دهی که در مواقع اضطراری چه باید کرد؟
همراه با مصدر برای بیان هدف یا کاربرد استفاده میشود
She studies hard to pass her exams.
او خیلی درس میخواند تا امتحاناتش را قبول شود.
He exercises daily to stay fit.
او روزانه ورزش میکند تا روی فرم باشد.
We use this software to edit photos.
ما از این نرمافزار برای ویرایش عکسها استفاده میکنیم.
قبلاز بیان جملهواره، در عبارتی همراه با فعل دیگری استفاده میشود
To put it simply, he didn't follow the instructions.
به سادگی بگویم، او دستورالعملها را دنبال نکرد.
To tell the truth, I was surprised by the news.
راستش را بگویم، از این خبر شگفتزده شدم.
To sum it up, we achieved all our goals this year.
بهطور خلاصه، امسال همهی اهداف خود را محقق کردیم.
همراه با مصدر، بعداز "there is" یا "there are" و اسم (noun) استفاده میشود.
There's a meeting to attend this afternoon.
جلسهای هست که باید بعدازظهر در آن شرکت کنیم.
There are many questions to answer before the exam.
قبلاز امتحان سوالات زیادی برای پاسخ دادن هست.
There are new skills to learn for the job.
مهارتهای جدیدی برای یادگیری برای این شغل وجود دارند.
به، بهسمت، بهسوی، بهطرف، بهجهت
The kids ran to the park to play on the swings.
بچهها بهسمت پارک دویدند تا روی تابها بازی کنند.
I sent a letter to my friend in Canada.
من نامهای به دوستم در کانادا فرستادم.
She pointed to the map to show us the route.
او بهطرف نقشه اشاره کرد تا مسیر را به ما نشان دهد.
Peyman pointed to me.
پیمان به من اشاره کرد.
Turn to left.
به چپ چرخ بزن.
traveling to Semnan
مسافرت به سمنان
He has gone to school.
به مدرسه رفته است.
به (برای بیان اینکه چه کسی چیزی را تجربه یا دریافت میکند)
I gave the book to my friend.
کتاب را به دوستم دادم.
The teacher explained the lesson to the students.
معلم درس را به دانشآموزان توضیح داد.
I showed the photos to my family.
عکسها را به خانوادهام نشان دادم.
I introduced my friend to my parents.
دوستم را به والدینم معرفی کردم.
talk to me!
با من حرف بزن!
the ghost that appeared to him
ارواحی که در نظرش ظاهر شدند
They came to dinner.
برای شام آمدند.
listen to me!
به من گوش بده!
It was clear to her that they were not interested.
برایش آشکار بود که علاقهمند نیستند.
His words are an inspiration to all of us.
حرفهای او برای همهی ما الهامبخش است.
sentenced to ten years in prison
محکوم به ده سال زندان
Closed to nonmembers.
کسانی که عضو نیستند، اجازهی ورود ندارند.
... the king comes as guest to you
... شاه زی تو میهمان آید همی
We were close to when it happened.
وقتی آن رویداد اتفاق افتاد، ما در آن حوالی بودیم.
به (در افعالی که دو مفعول دارند، قبلاز مفعول غیرمستقیم استفاده میشود)
Please send the report to Farbod.
لطفاً گزارش را به فربد ارسال کنید.
I will show the pictures to you.
من تصاویر را به تو نشان میدهم.
Give the book to Pari.
کتاب را به پری بده.
Please pass the salt to me.
لطفاً نمک را به من بده.
He told the story to the children.
او داستان را به بچهها گفت.
He threw his opponent to the ground.
حریف خود را بر زمین افکند.
تا، به
There are only three days to the wedding.
تنها سه روز تا عروسی باقی مانده است.
The temperature dropped to minus ten degrees last night.
دمای هوا دیشب به منفی ده درجه رسید.
The water level rose to the edge of the riverbank.
سطح آب تا لبهی ساحل رودخانه بالا آمد.
The music volume increased to the maximum.
صدای موسیقی تا حد نهایی افزایش یافت.
They played the game to the last minute.
آنها بازی را تا آخرین دقیقه ادامه دادند.
به، مانده به (هنگام بیان ساعت)
It's ten to three.
ده دقیقه به سه است.
She arrived ten minutes to seven.
او ده دقیقه مانده به هفت رسید.
We need to leave at a quarter to eight.
باید یک ربع مانده به هشت برویم.
ten minutes to six
ده دقیقه به پنج
تا (برای بیان وضعیت تشدیدشده)
The movie was boring to death.
فیلم تا سرحد مرگ خستهکننده بود.
I'm tired to the bone after that long hike.
بعداز آن پیادهروی طولانی، تا مغز استخوان خستهام.
He was shocked to the core by the news.
او از خبر بهشدت متعجب شد.
He was cold to the bone.
تا (مغز) استخوانش سرد بود.
We will fight to the death.
تا سر حد مرگ خواهیم جنگید.
به، نسبت به، برای
His reaction to the news was surprising.
واکنش او به این خبر شگفتانگیز بود.
Her kindness to strangers is admirable.
مهربانی او نسبت به غریبهها تحسینبرانگیز است.
There is a solution to every problem.
برای هر مشکلی، راهحلی وجود دارد.
His attitude to work is very professional.
نگرش او نسبت به کار بسیار حرفهای است.
The teacher's explanation to the students was very clear.
توضیح معلم برای دانشآموزان بسیار واضح بود.
Their response to my request was positive.
پاسخ آنها به درخواست من مثبت بود.
superior to others
برتر از دیگران
به (برای بیان ارتباط)
The keys are attached to the keychain.
کلیدها به جاکلیدی وصل شدهاند.
The picture was nailed to the wall.
تصویر به دیوار میخ شده بود.
The boat was tied to the dock with a thick rope.
قایق با طنابی ضخیم به اسکله بسته شده بود.
The train tracks are linked to the main railway system.
ریلهای قطار به سیستم راهآهن اصلی متصل هستند.
قرار است (همراه با فعلی برای بیان عملی در آینده استفاده میشود. معمولا در کنار افعال be میآید)
The team is to travel to Spain next week.
تیم قرار است هفته آینده به اسپانیا سفر کند.
The new law is to take effect from next month.
قانون جدید قرار است از ماه آینده اجرایی شود.
The bridge is to be completed by the end of the year.
پل قرار است تا پایان سال تکمیل شود.
قرار است (در تیتر روزنامهها همراه با فعل استفاده میشود. فعل be استفاده نمیشود)
Government to raise taxes next year.
دولت قرار است مالیاتها را سال آینده افزایش دهد.
Schools to reopen after summer break.
مدارس پساز تعطیلات تابستانی بازگشایی میشوند.
انگلیسی بریتانیایی باید (someone be to)
You are not to leave the room until I say so.
تو نباید از اتاق خارج شوی تا زمانی که من بگویم.
She is to call me as soon as she arrives.
او باید بهمحض رسیدن با من تماس بگیرد.
باعث ایجاد احساسی شدن
To my surprise, he finished the project in just one day.
او پروژه را فقط در یک روز تمام کرد و باعث تعجب من شد.
To his delight, he won the competition.
برد او در مسابقه باعث شد خوشحال شود.
To our relief, the lost dog was found safe and sound.
سگ گمشده سالموسلامت پیدا شد و باعث شد خیال ما راحت شود.
برای، بهنظر
This book seems boring to me, but you might like it.
این کتاب بهنظر من کسلکننده است، اما شاید تو آن را دوست داشته باشی.
The joke was funny to them, but I didn’t get it.
آن شوخی برای آنها بامزه بود، اما من متوجه نشدم.
A thousand dollars is a huge amount to me, but to him, it’s nothing.
هزار دلار برای من مبلغ زیادی است، اما برای او هیچ چیز نیست.
The idea seems risky to her, but I think it’s worth trying.
این ایده بهنظر او پرخطر میآید، اما من فکر میکنم ارزش امتحان کردن را دارد.
در خدمت، برای
He works as a translator to international clients.
او به عنوان مترجم برای مشتریان بینالمللی کار میکند.
She is a teacher to children with special needs.
او معلمی برای کودکان با نیازهای ویژه است.
As an advisor to the president, he plays a key role in decision-making.
به عنوان مشاوری در خدمت رئیسجمهور، او نقش مهمی در تصمیمگیری دارد.
He is an official translator to the government of Pakistan.
او مترجم رسمی دولت پاکستان است.
به، در، کنار (نزدیک)
The cars were parked bumper to bumper.
ماشینها سپربهسپر پارک شده بودند.
They stood face to face, ready to argue.
آنها رودررو ایستادند و آماده برای بحث بودند.
The two houses were built side to side.
این دو خانه کنار هم ساخته شده بودند.
They walked arm to arm down the street.
آنها دستدردست در خیابان قدم میزدند.
The soldiers marched in perfect formation, step to step.
سربازان در آرایشی منظم، گامبهگام پیش میرفتند.
برای بیان مالکیت
She couldn't find the lid to the jar.
او نتوانست درِ ظرف شیشهای را پیدا کند.
He gave me the remote to the TV.
او کنترل تلویزیون را به من داد.
I need the charger to my phone.
من به شارژر گوشیام نیاز دارم.
The solution to the problem was simple.
راهحل این مشکل ساده بود.
the key to the house
کلید منزل
برای بیان ویژگی کسی یا چیزی
There’s a funny side to his personality.
شخصیت او جنبهای بامزه دارد.
There’s a sense of mystery to this story.
این داستان حالوهوای مرموزی دارد.
There’s a warmth to her voice that makes people feel comfortable.
صدای او گرمای خاصی دارد که باعث آرامش مردم میشود.
There’s a nostalgic feel to this music.
این موسیقی حالوهوای نوستالژیکی دارد.
در، در سمت (برای بیان موقعیت شخصی یا چیزی نسبت به چیز دیگر)
The café is to the right of the bookstore.
کافه در سمت راست کتابفروشی قرار دارد.
The school is five kilometers to the east of our house.
مدرسه پنج کیلومتر بهسمت شرق خانه ما قرار دارد.
The statue is to the front of the museum entrance.
مجسمه در جلوی ورودی موزه قرار دارد.
The mountains are visible to the west of the village.
کوهها در سمت غرب روستا قابل مشاهده هستند.
My desk is to the left of the window.
میز من در سمت چپ پنجره است.
a house to the left of ours
خانهای در سمت چپ خانهی ما
Niasar is only an hour's drive to the north.
نیاسر فقط در فاصلهی یکساعته از شمال قرار دارد.
به افتخار، به یاد، برای
They built a monument to the fallen soldiers.
آنها یادبودی برای سربازان کشتهشده ساختند.
The book is dedicated to my late grandfather.
این کتاب به پدربزرگ مرحومم تقدیم شده است.
We raised our glasses to our friendship.
ما به افتخار دوستیمان جامها را بالا بردیم.
He lit a candle to his late wife.
او به یاد همسر مرحومش شمعی روشن کرد.
هر، در هر، بهازای هر، برای هر
There are 100 cents to the dollar.
صد سنت در هر دلار وجود دارد.
This car gives 50 kilometers to the liter.
این ماشین با هر لیتر پنجاه کیلومتر حرکت میکند.
Ali earns two points to every goal she scores.
علی بهازای هر گلی که او میزند، دو امتیاز کسب میکند.
The child takes three steps to every one of mine.
آن کودک بهازای هر قدم من، سه قدم برمیدارد.
She types 80 words to the minute.
او در هر دقیقه هشتاد کلمه تایپ میکند.
two cupfuls to a gallon
دو فنجان پر در هر گالن
تا (برای بیان حد)
The journey takes 3 to 4 hours by car.
سفر با ماشین بین سه تا چهار ساعت طول میکشد.
The company plans to hire 5 to 7 new employees.
شرکت قصد دارد بین پنج تا هفت کارمند جدید استخدام کند.
from four to six
از چهار تا شش
from 1972 to 1981
از سال 1972 تا 1981
با، همراه با، بههمراه
She danced to the rhythm of the drums.
او با ریتم طبلها رقصید.
I love studying to classical music.
من دوست دارم با موسیقی کلاسیک درس بخوانم.
The audience clapped to the music.
تماشاگران همراه با موسیقی دست میزدند.
We danced to the music.
همراه با موسیقی رقصیدیم.
به، با (همراه با نتیجه یا واکنشی رضایتبخش)
Her comments were meant to motivate the team.
نظرات او برای انگیزه دادن به تیم بود.
The service was tailored to the customer's liking.
خدمات مطابق با سلیقهی مشتری تنظیم شده بود.
This experience will be to your advantage in the future.
این تجربه در آینده به نفع تو خواهد بود.
It wasn't to her taste.
به سلیقهی (مطابق سلیقه) او نبود.
This is preferable to that.
این بر آن رجحان دارد.
انگلیسی بریتانیایی نسبت به، در مقایسه با، بر
The new phone is nice, but it's nothing to what the latest model can do.
تلفن جدید خوب است، اما در مقایسه با آنچه که مدل جدیدتر میتواند انجام دهد، چیزی نیست.
He lost four games to one in the final match.
او در بازی نهایی چهار بر یک شکست خورد.
This painting is impressive, but it's nothing to his earlier works.
این نقاشی چشمگیر است، اما نسبت به آثار قبلی او چیزی نیست.
The team won by a score of ten to seven.
تیم با نتیجه ده بر هفت پیروز شد.
انگلیسی بریتانیایی بسته
He pulled the gate to behind him.
او دروازه را پشت سرش بست.
She pushed the suitcase to and locked it.
او چمدان را بست و قفل کرد.
به زانو درآمدن، زانو زدن
دارای قیمت متوسط و بالا
پسوپیش، عقبوجلو
تا آنجا که من میدانم
با شگفتی متوجه شدم، در کمال تعجب من
به هوش آمدن (از بیهوشی)
هرکسی نظر خود را دارد، نظر هرکس بنابه شخصیت و سلیقهاش متفاوت است، هرکسی عقیدهای دارد، سلیقهی هرکس متفاوت است
راستش را بخواهی، بهراستی
اصلاً کاری ندارد، آسان است، مهم نیست
کاملاً در توافق بودن، همعقیده بودن، توافق داشتن
یک دست صدا ندارد، همه بهیکاندازه نقش داریم، همه باید مسئولیت این مورد را بپذیریم (پای همهی ما گیر است)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «to» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/to