آخرین به‌روزرسانی:

بزرگ به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

زیاد، گسترده، وسیع

فونتیک فارسی

bozorg
صفت

large, big, sizeable, huge, sizable, vast, king-size, capacious, jumbo, gigantic, mega-, macro-

مسائل معمولی زندگی در یک شهر بزرگ

the everyday problems of living in a big town

او برای یک مؤسسه‌ی بزرگ بازرگانی کار می‌کند.

He works for a large commercial corporation.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

او در صندلی بزرگ جلوی آتش مستقر شد.

He installed himself in the big chair before the fire.

برجسته

فونتیک فارسی

bozorg
صفت

great, grand, august, grandiose, distinguished

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

دستاوردهای بزرگ او در هنر، الهام‌بخش بسیاری از افراد شده است.

His great achievements in art have inspired many.

دستاوردهای بزرگ او در علم، جایزه‌ای معتبر برایش به ارمغان آورد.

Her grand achievements in science earned her a prestigious award.

بالغ، مسن

فونتیک فارسی

bozorg
صفت

adult, senior, elder, of age, head-

خواهر بزرگم

my elder sister

اعضای بزرگ خانواده در گردهمایی شرکت کردند.

The adult members of the family attended the reunion.

در اسم بعضی از خویشاوندان

فونتیک فارسی

-bozorg
سازه‌ی پیوندی

grand, great, big, super، order

پدربزرگ

grandfather

مادربزرگ

grandmother

ابَر

فونتیک فارسی

bozorg-
سازه‌ی پیوندی

great, big, super, large, high

بزرگ‌راه

superhighway

بزرگ‌منش

high-spirited

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بزرگ

  1. مترادف:
    ارجمند بابا خداوند خواجه رئیس سر سرپرست سرور شخیص عالیقدر کبیر کلان محتشم معظم مولا مهتر
    متضاد:
    بنده کهتر

ارجاع به لغت بزرگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بزرگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بزرگ

لغات نزدیک بزرگ

پیشنهاد بهبود معانی