آخرین به‌روزرسانی:

سرپرست به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

قیم، متصدی، رئیس

فونتیک فارسی

sarparast
اسم

head, supervisor, guardian, in charge, administrator, superintendent, tutor, custodian, warden, chaperone, boss, presider, mistress, caretaker, commissioner, tutelary, overseer, principal, provost, superior, director

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

در غیاب او برادرش سرپرست املاک اوست.

In his absence, his brother is the caretaker of his estate.

سرپرست روابط عمومی

the director of public relations

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سرپرست

  1. مترادف:
    صفت
  1. مترادف:
    قیم متصدی مسئول
  1. مترادف:
    بزرگ پیشوا رئیس سرور مدیر
  1. مترادف:
    راعی کفیل مباشر متولی وصی ولی

ارجاع به لغت سرپرست

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرپرست» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سرپرست

لغات نزدیک سرپرست

پیشنهاد بهبود معانی