آخرین به‌روزرسانی:

چیدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / chidan /

to pick (off), to pluck, to mow, to clip, to cut, to shear, to pare, to cut off, to cut out, to crop, to nip, to tweeze

جدا کردن، کندن، بریدن، زدن

گل چیدن

to pick flowers

انگور چیدن

to pluck grapes

فعل متعدی
فونتیک فارسی / chidan /

to arrange, to put in order, to lay, to range, to set, to array, to stow, to dispose

منظم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

میز شام را چیدن

to lay the dinner table

لطفاً کتاب‌ها را روی قفسه بچین.

Please put in order the books on the shelf.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چیدن

  1. مترادف:
    کندن
  1. مترادف:
    بریدن قیچی کردن
  1. مترادف:
    قطع کردن
  1. مترادف:
    پهن کردن گستردن
  1. مترادف:
    قرار دادن نهادن
  1. مترادف:
    زدن ستردن
  1. مترادف:
    انتخاب کردن جدا کردن گلچین کردن گزیدن
  1. مترادف:
    ستردن پیراستن اصلاح کردن
  1. مترادف:
    دانه‌چینی کردن
  1. مترادف:
    ترتیب دادن مهیا کردن فراهم کردن

ارجاع به لغت چیدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چیدن

لغات نزدیک چیدن

پیشنهاد بهبود معانی