right(s), justice, (just) claim, authority
right
justice
claim
authority
او حق نداشت چنین پول هنگفتی را از حساب بچهها انتقال بدهد.
She had no right to alienate such a large sum from the children's account.
او به حق شکایت میکرد که مزدش را ندادهاند.
He complained with justice that his wages had not been paid.
title, fee, privilege, prerogative
title
fee
privilege
prerogative
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
حق عضویت در باشگاه خصوصی گلف بسیار گران است.
The initiation fee for the private golf club is quite expensive.
حق محاکمه شدن توسط هیئتمنصفه
the privilege of trial by jury
truth, righteousness, the right
truth
righteousness
the right
او بدون ترس حق را گفت.
She spoke the truth without fear.
جامعه بیش از هر چیز، حق را ارج مینهاد.
The community valued righteousness above all else.
God, the Lord, the Almighty
God
the Lord
the Almighty
صدهزاران کیمیا حق آفرید...
God created hundreds of thousands of blessings...
باید راه حق را دنبال کنیم تا حقیقت را بیابیم.
We must follow the path of the Lord to find the truth.
right, correct, just, rightful
right
correct
just
rightful
تردیدی ندارم که حق با شماست.
I don't question but you're correct.
او سهم حق خود از ارث را مطالبه کرد.
He claimed his rightful share of the inheritance.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
کلمهی «حق» در زبان انگلیسی به Right ترجمه میشود.
حق یکی از بنیادیترین مفاهیم در روابط انسانی و اجتماعی است که از گذشته تا امروز نقش تعیینکنندهای در شکلگیری جوامع داشته است. این واژه در بسترهای گوناگون معانی متنوعی پیدا میکند؛ گاه به معنای «سهم» و «بهره» است، گاه «اجازه» یا «اختیار» را بیان میکند و در مواقعی نیز به عنوان «درستی» و «حقیقت» به کار میرود. به همین دلیل، درک واژهی حق تنها به یک تعریف ساده محدود نمیشود، بلکه طیفی گسترده از معانی را دربرمیگیرد که در حوزههای فردی، اجتماعی، اخلاقی و حتی فلسفی مطرح میشوند.
از دیدگاه فردی، حق بیانگر امتیازاتی است که هر شخص به صرف انسان بودن داراست. برای مثال، حق انتخاب، حق آموزش و حق زندگی سالم از جمله حقوقی هستند که هر فردی انتظار بهرهمندی از آنها را دارد. وجود این حقوق به انسانها امکان میدهد که با آزادی بیشتری در مسیر رشد و شکوفایی حرکت کنند. اگر این حقوق نادیده گرفته شوند، تعادل روانی و اجتماعی انسانها بهطور جدی مختل خواهد شد و کیفیت زندگی آنان کاهش مییابد.
در سطح اجتماعی، حق بهعنوان معیاری برای تنظیم روابط میان افراد و گروهها عمل میکند. این مفهوم پایهای برای ایجاد تعادل در جامعه است، زیرا حقوق هر فرد با حقوق دیگران پیوندی تنگاتنگ دارد. در این چارچوب، احترام به حق دیگران نهتنها وظیفهای اخلاقی بلکه ضرورتی برای حفظ همزیستی مسالمتآمیز است. جامعهای که در آن حق افراد رعایت نشود، دیر یا زود دچار بینظمی و بحران خواهد شد.
واژهی حق همچنین در معنای «درستی» و «مطابقت با واقعیت» به کار میرود. هنگامی که میگوییم چیزی حق است، در واقع آن را برابر با حقیقت و درست بودن میدانیم. این بعد معنایی از حق، به حوزهی تفکر و معرفت پیوند میخورد و انسان را به جستوجوی حقیقت و پرهیز از خطا دعوت میکند. بدین ترتیب، حق نهتنها جنبهای عملی در زندگی اجتماعی دارد بلکه در ساحت اندیشه و شناخت نیز اهمیت ویژهای مییابد.
حق در بسیاری از فرهنگها بهعنوان ارزشی والا تلقی میشود که به انسانها احساس امنیت، عدالت و آرامش میبخشد. این واژه یادآور تعهد متقابل افراد نسبت به یکدیگر است و نقشی کلیدی در ایجاد اعتماد و همبستگی اجتماعی ایفا میکند. بهبیان دیگر، حق پلی است میان فرد و جامعه که از یکسو استقلال انسان را حفظ میکند و از سوی دیگر او را به مسئولیتپذیری و رعایت حدود دیگران فرا میخواند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «حق» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حق