زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

محل به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / mahal(l) /

place, locality, post, vacancy, stand, credit, allocation, locus, where, whereabouts, situation, position, zone, station, location, point, slot, spot, venue, lieu, stead, vacancy, site, -age, -ery, -ory, loco-

جا، مکان

میخانه‌ها محل آمدوشد شبانه‌ی او بودند.

Taverns were the places to which he resorted in the evening.

نقشه محل مزار او را نشان می‌دهد.

The map indicates the location of his tomb.

اسم
فونتیک فارسی / mahal(l) /

عامیانه city quarter, neighborhood

محله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

او کتاب‌های خود را به کتابخانه‌ی محل اهدا کرد.

He donated his books to a neighborhood library.

محل ساکت و آرام است.

The neighborhood is quiet and peaceful.

اسم
فونتیک فارسی / mahal(l) /

attention, heed

توجه

احمد و دارودسته‌ی شاعرش به دیگران محل نگذاشتند.

Ahmad and his clique of poetasters did not pay attention to anyone else.

او به توصیه‌ی من محل نذاشت.

He paid no heed to my advice.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد محل

  1. مترادف:
    جایگاه جا حله ربع ماوا مسکن مقام مکان موقعیت موضع نقطه
  1. مترادف:
    محلت کوی برزن محله سرگذر
  1. مترادف:
    اعتنا توجه
  1. مترادف:
    موقع وقت هنگام
  1. مترادف:
    ارز ارزش قدر منزلت
  1. مترادف:
    اعتبار موجودی
  1. مترادف:
    فرصت مجال مهلت
  1. مترادف:
    حد اندازه
  1. مترادف:
    مورد
  1. مترادف:
    تنا

ارجاع به لغت محل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «محل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/محل

لغات نزدیک محل

پیشنهاد بهبود معانی