با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ambivalence

æmˈbɪvələns æmˈbɪvələns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
دوگانگی، سردرگمی، دوسوگرایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She was in a state of ambivalence about having children.
- او در مورد بچه‌دار شدن دچار سردرگمی بود.
- The ambivalence in her heart left her feeling conflicted and unsure of what to do next.
- دوسوگرایی در قلب او باعث شد که او احساس سردرگمی کند و مطمئن نباشد که چه کاری باید انجام دهد.
noun uncountable
تردید، دودلی
- She was ambivalent about getting married.
- او در مورد ازدواج دودل بود.
- The ambivalence in his decision-making process was causing him stress.
- تردید در فرآیند تصمیم‌گیری او باعث استرسش می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ambivalence

  1. noun equivocation
    Synonyms: confusion dilemma, doubt, fluctuation, haze, hesitancy, hesitation, iffiness, inconclusiveness, indecision, irresoluteness, muddle, quandary, tentativeness, uncertainty, unsureness
    Antonyms: certainty, decisiveness

ارجاع به لغت ambivalence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ambivalence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ambivalence

لغات نزدیک ambivalence

پیشنهاد بهبود معانی