امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Countryman

ˈkʌntrimən ˈkʌntrimən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    countrymen

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
( countrywoman =) هم‌میهن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- dear countrymen, ...
- هم‌میهنان گرامی ...
- He and two of his countrymen came.
- او و دو نفر از هم‌میهنانش آمدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد countryman

  1. noun A compatriot
    Synonyms:
    compatriot fellow citizen national countrywoman kinsman
  1. noun A man living in the country
    Synonyms:
    farmer rustic bucolic rancher agriculturist farm laborer rural laborer farm help farm hand country person farm vote backwoodsman provincial ruralist rube hayseed hick yokel hillbilly redneck
    Antonyms:
    foreigner alien immigrant

ارجاع به لغت countryman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «countryman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/countryman

لغات نزدیک countryman

پیشنهاد بهبود معانی