سومشخص مفرد:
drugsوجه وصفی حال:
druggingمسموم، تحت تأثیر مواد مخدر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It has further been alleged that his food was drugged.
بنا به گفتهها غذا را مسموم کرده بودند.
I like sane people, and loathe drunk people, drugged people, crazy people.
از آدمهای عاقل خوشم میآید و از مستها، نئشهها و دیوانهها بدم میآید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drugged» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drugged