Drugged

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    drugs
  • وجه وصفی حال:

    drugging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مسموم، تحت تأثیر مواد مخدر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- It has further been alleged that his food was drugged.
- بنا به گفته‌ها غذا را مسموم کرده بودند.
- I like sane people, and loathe drunk people, drugged people, crazy people.
- از آدم‌های عاقل خوشم می‌آید و از مست‌ها، نئشه‌ها و دیوانه‌ها بدم می‌آید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drugged

  1. adjective under the influence of medication
    Synonyms: benumbed, blown away, coked, comatose, dazed, doped, dopey, floating, flying, high, junked-up, loaded, narcotized, on a trip, out of it, ripped, smashed, spaced-out, stoned, strung out, stupefied, unconscious
    Antonyms: clean, undrugged

ارجاع به لغت drugged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drugged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drugged

لغات نزدیک drugged

پیشنهاد بهبود معانی