فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fax

fæks fæks

گذشته‌ی ساده:

faxed

شکل سوم:

faxed

سوم‌شخص مفرد:

faxes

وجه وصفی حال:

faxing

شکل جمع:

faxes

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun adjective verb - transitive B1

(مخفف facsimile) (فرستادن و نگاشته شدن خود به خود مطلب و عکس از طریق الکترونیکی) فکس، نمابر، دورنگار، دورنویس

noun adjective verb - transitive

فکس کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
noun adjective verb - transitive

مطلب فکس شده، دستگاه فکس (fax machine هم می‌گویند)

noun adjective verb - transitive

از راه فکس، فکسی

a fax order

سفارش از طریق فکس

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fax

  1. noun facsimile
    Synonyms:
    copy reproduction duplicate transmission electronic message
  1. verb copy
    Synonyms:
    send transmit relay deliver

ارجاع به لغت fax

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fax» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fax

لغات نزدیک fax

پیشنهاد بهبود معانی