امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fax

fæks fæks
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    faxed
  • شکل سوم:

    faxed
  • سوم‌شخص مفرد:

    faxes
  • وجه وصفی حال:

    faxing
  • شکل جمع:

    faxes

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun adjective verb - transitive B1
(مخفف facsimile) (فرستادن و نگاشته شدن خود به خود مطلب و عکس از طریق الکترونیکی) فکس، نمابر، دورنگار، دورنویس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun adjective verb - transitive
فکس کردن
noun adjective verb - transitive
مطلب فکس شده، دستگاه فکس (fax machine هم می‌گویند)
noun adjective verb - transitive
از راه فکس، فکسی
- a fax order
- سفارش از طریق فکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fax

  1. noun facsimile
    Synonyms: copy, duplicate, electronic message, reproduction, transmission
  2. verb copy
    Synonyms: deliver, relay, send, transmit

ارجاع به لغت fax

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fax» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fax

لغات نزدیک fax

پیشنهاد بهبود معانی