آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ بهمن ۱۴۰۳

    Horse

    hɔːrs hɔːs

    گذشته‌ی ساده:

    horsed

    شکل سوم:

    horsed

    وجه وصفی حال:

    horsing

    شکل جمع:

    horses

    معنی horse | جمله با horse

    noun countable A1

    جانورشناسی اسب

    horse, اسب
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The name of Rustam's horse was Rakhsh.

    نام اسب رستم رخش بود.

    The horse galloped across the field.

    اسب در میدان تاخت.

    noun countable

    ورزش پایه، خرک (در ورزش ژیمناستیک)

    horse, پایه، خرک (در ورزش ژیمناستیک)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    A sturdy mat is usually placed on top of the horse to ensure safety during jumps.

    معمولاً یک تشک محکم در بالای پایه قرار می‌گیرد تا از ایمنی در هنگام پرش اطمینان حاصل شود.

    The coach adjusted the height of the horse.

    مربی ارتفاع خرک را تنظیم کرد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی ورزش اسب (شکلی از بسکتبال که در آن بازیکنان به‌نوبت سعی می‌کنند شوت‌های موفق را تکرار کنند)

    Let's play horse and see who can make the most basketball shots!

    بیایید اسب بازی کنیم و ببینیم چه کسی می‌تواند بیشترین شوت‌های بسکتبال را بزند!

    She needs one more letter to lose the game of horse.

    اگر یک حرف دیگر بگیرد، بازی اسب را می‌بازد.

    noun slang uncountable

    هروئین

    He got caught with horse.

    با هروئین دستگیر شد.

    She lost everything to her addiction to horse.

    او همه‌چیزش را به دلیل اعتیاد به هروئین از دست داد.

    noun

    بادبان‌بند

    A strong gust of wind tested the durability of the ship's horse.

    وزش شدید باد دوام بادبان‌بند کشتی را آزمایش کرد.

    The sailor tightened the horse.

    ملوان بادبان‌بند را سفت کرد.

    noun countable

    خرک (نجاری)

    We used a couple of horses to create a table.

    ما از چند خر برای ساخت میز استفاده کردیم.

    He propped up the old door with two horses.

    در قدیمی را با دو خرک نگه داشت.

    noun plural

    سواره‌نظام

    a regiment of horse

    هنگ (گردان) سواره‌نظام

    light horse

    سوارنظام سبک‌اسلحه

    noun

    زمین‌شناسی کان‌خرک (لایه‌ای از خاک یا سنگ در درون رگه‌ی زغال‌سنگ یا سنگ فلز)

    Geologists identified an elongated horse.

    زمین‌شناسان کان‌خرک باریکی را شناسایی کردند.

    The horse within the vein of gold displayed beautiful geological patterns.

    کان‌خرک درون رگه‌ی طلا نقوش زمین‌شناسی زیبایی را به نمایش گذاشت.

    noun

    اسب (بخار)

    The car's engine had an 300 horses.

    موتور این خودرو سی‌صد اسب بخار بود.

    The tractor is powered by a strong 150-horsepower engine.

    این تراکتور از یک موتور قوی صدوپنجاه اسب بخاری استفاده می‌کند.

    noun countable

    مجازی ورزش اسب (برای اشاره به ورزشکاری که عملکردش به‌طور مداوم پرصلابت است)

    She's been a true horse for our team.

    او یک اسب واقعی برای تیم ما بوده است.

    He is the horse of the basketball court.

    او اسب زمین بسکتبال است.

    verb - transitive

    اسب بستن (به گاری و غیره)

    The coachman will horse the carriage.

    کالسکه‌چی به کالسکه اسب خواهد بست.

    They decided to horse their camper van.

    تصمیم گرفتند به ون کمپر خودشان اسب ببندند.

    verb - transitive

    به جلو راندن، هل دادن (با فشار)

    The workers had to horse the machinery up the steep hill.

    کارگران مجبور بودند ماشین‌آلات را از تپه‌ی شیب‌دار به جلو برانند.

    We need to horse these supplies.

    باید این وسایل را هل دهیم.

    verb - intransitive

    جانورشناسی آماده‌ی جفت‌گیری بودن (اسب ماده)

    The mare horsed eagerly.

    اسب ماده مشتاقانه آماده‌ی جفت‌گیری بود.

    During springtime, mares often horse.

    در طول فصل بهار، مادیان اغلب آماده‌ی جفت‌گیری هستند.

    adjective

    مربوط به اسب

    The horse stable was filled with the smell of hay and horse.

    اصطبل اسب پر شده بود از بوی یونجه و اسب.

    My uncle owns a horse breeding farm in Kentucky.

    عمویم صاحب یک مزرعه‌ی پرورش اسب در کنتاکی است.

    adjective

    درشت، بزرگ

    The horse blanket kept me warm during the chilly night.

    پتوی بزرگ مرا در شب سرد گرم نگه داشت.

    We bought a horse brush with stiff bristles to groom our pet.

    ما یک برس درشت با موهای سفت برای مراقبت از حیوان خانگی خود خریدیم.

    adjective

    سوار بر اسب

    The horse-mounted soldiers charged into battle.

    سربازان سوار بر اسب وارد نبرد شدند.

    The horse patrol ensured safety in the remote mountainous region.

    گشت سوار بر اسب در منطقه‌ی کوهستانی دورافتاده امنیت را تضمین کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد horse

    1. noun equine species
      Synonyms:
      pony stallion mare colt foal steed mustang bronco gelding nag plug

    Phrasal verbs

    horse around

    شوخی خرکی کردن، بازی خرکی کردن، بازی کردن

    Idioms

    back the wrong horse

    (در مسابقه‌ی اسب‌دوانی) روی اسب بازنده شرط‌بندی کردن، (مجازی) طرف بازنده را گرفتن، از بازنده حمایت کردن، راه غلط رفتن، اشتباه محاسبه کردن، شریک بد گزیدن

    eat like a horse

    پرخوری کردن، مثل گاو غذا خوردن، اشتهای خوبی داشتن

    hold one's horses

    (محاوره) تأمل کردن، درنگ کردن، زود تصمیم نگرفتن

    from the horse's mouth

    (عامیانه) از منابع قابل اعتماد، از مراجع اصلی، از منبع موثق

    put the cart before the horse

    کار وارونه کردن، کار غیرمنطقی کردن

    Idioms بیشتر

    to look a gift horse in the mouth

    از هدیه‌ی دریافتی عیب گرفتن، دندان اسب پیش‌کشی را شمردن

    never look a gift horse in the mouth

    دهان (یا دندان‌های) اسب پیشکشی را بررسی نکن(نمی‌شمارند)، از هدیه خرده‌گیری نکن

    a nod is as good as a wink (to a blind horse)

    عاقل را اشاره‌ای بس است، اشاره نیاز به توضیح ندارد

    that's a horse of a different color

    آن موضوع اصلاً متفاوت است (اصلاً با این موضوع رابطه ندارد)

    to hear something straight from the horse's mouth

    از منبع موثق شنیدن، مستقیم از دهان خود شخص شنیدن

    you can lead a horse to water, but you can't make him drink

    نمی‌تونی کسی رو به انجام کاری مجبور کنی (می‌تونی به کسی پیشنهاد خوبی بدی، اما نمی‌تونی وادارش کنی که انجامش بده)

    سوال‌های رایج horse

    معنی horse به فارسی چی میشه؟

    کلمه "horse" در زبان انگلیسی به معنای "اسب" است و این موجودات زیبا و قوی، از قدیم‌الایام در زندگی انسان‌ها نقش مهمی ایفا کرده‌اند. اسب‌ها به دلیل قدرت و سرعتشان، به عنوان حیواناتی برای بارکشی و سواری مورد استفاده قرار می‌گرفتند. همچنین، آن‌ها در بسیاری از فرهنگ‌ها و سنت‌ها نمادهای خاصی دارند.

    تاریخچه و اهمیت اسب‌ها

    اسب‌ها به عنوان یکی از نخستین حیوانات اهلی شده توسط انسان‌ها، تاریخچه‌ای طولانی دارند. وجود آن‌ها در زندگی انسان‌ها به هزاران سال پیش برمی‌گردد و از آن زمان تا کنون، اسب‌ها در جنگ‌ها، کشاورزی و حمل و نقل نقش داشته‌اند. این موجودات برای انسان‌ها نه تنها وسیله‌ای برای جابجایی، بلکه شریکانی در فعالیت‌های روزمره و تفریحی نیز بوده‌اند.

    ویژگی‌های فیزیکی

    اسب‌ها معمولاً به قدری بزرگ و قوی هستند که می‌توانند بارهای سنگین را حمل کنند. آن‌ها دارای بدنی عضلانی و پاهایی بلند و قوی هستند که به آن‌ها امکان سرعت بالا و استقامت زیاد را می‌دهد. رنگ‌های مختلفی دارند که از سفید و سیاه گرفته تا قهوه‌ای و خاکستری متغیر است. هر نژاد اسب دارای ویژگی‌های خاصی است که آن‌ها را برای اهداف مختلف مناسب می‌کند.

    رفتار و شخصیت

    اسب‌ها موجوداتی اجتماعی هستند و معمولاً در گروه‌ها زندگی می‌کنند. آن‌ها به ارتباطات اجتماعی اهمیت می‌دهند و رفتارهای پیچیده‌ای دارند. این موجودات می‌توانند احساسات مختلفی از جمله شادی، ترس و حتی غم را نشان دهند. ارتباط بین انسان و اسب به دلیل این ویژگی‌ها، می‌تواند عمیق و معنی‌دار باشد.

    کاربردها

    اسب‌ها در ورزش‌های مختلفی مانند مسابقات سوارکاری، پرش با اسب و مسابقات زیبایی اسب شرکت می‌کنند. همچنین در بسیاری از فرهنگ‌ها، اسب‌ها در جشن‌ها و مراسم‌های خاص نیز حضور دارند. در برخی نقاط جهان، از اسب‌ها برای کشاورزی و کار در مزارع استفاده می‌شود.

    نکات جالب

    1. نژادهای مختلف: بیش از ۳۰۰ نژاد مختلف اسب در جهان وجود دارد که هر کدام ویژگی‌ها و کاربردهای خاص خود را دارند.

    2. شعور و هوش: اسب‌ها به دلیل هوش بالایشان می‌توانند یاد بگیرند و دستورات را به خوبی اجرا کنند. این ویژگی‌ها آن‌ها را به حیواناتی مناسب برای کارهای مختلف تبدیل کرده است.

    3. طول عمر: یک اسب معمولی می‌تواند بین ۲۵ تا ۳۰ سال زندگی کند، اگرچه برخی از آن‌ها تا ۴۰ سال نیز عمر می‌کنند.

    4. حس شنوایی و بینایی: اسب‌ها دارای حس شنوایی و بینایی بسیار قوی هستند. آن‌ها می‌توانند صداها را از فاصله‌های دور بشنوند و دید وسیعی دارند که به آن‌ها کمک می‌کند تا خطرات را شناسایی کنند.

    گذشته‌ی ساده horse چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده horse در زبان انگلیسی horsed است.

    شکل سوم horse چی میشه؟

    شکل سوم horse در زبان انگلیسی horsed است.

    شکل جمع horse چی میشه؟

    شکل جمع horse در زبان انگلیسی horses است.

    وجه وصفی حال horse چی میشه؟

    وجه وصفی حال horse در زبان انگلیسی horsing است.

    ارجاع به لغت horse

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «horse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/horse

    لغات نزدیک horse

    • - hors d'oeuvre
    • - hors de combat
    • - horse
    • - horse around
    • - horse chestnut
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.