با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Input

ˈɪnpʊt ˈɪnpʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inputted
  • شکل سوم:

    inputted
  • سوم شخص مفرد:

    inputs
  • وجه وصفی حال:

    inputting
  • شکل جمع:

    inputs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun B2
    درون گذاشت، پول به میان نهاده، خرج
    • - the input of more money into the project
    • - به‌کارگیری (صرف) پول بیشتر برای طرح
    • - the input of electrical energy
    • - توان ورودی انرژی برقی
    • - the input of information into the computer
    • - درون‌داد (ورودی) اطلاعات به کامپیوتر
    • - an input key
    • - کلید درون‌داد (ورودی)
    • - His inputs during the discussions were both timely and useful.
    • - درون‌دادهای او در طی مباحثات هم به‌موقع و هم مفید بود.
  • verb - transitive
    نیروی مصرف‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد input

  1. noun Any stimulating information or event; acts to arouse action
    Synonyms: raw data, information, facts, remark, stimulation, figures, stimulus, stimulant, comment
  2. noun Signal going into an electronic system
    Synonyms: input signal
  3. verb
    Synonyms: enter, keyboard, key in, feed in, insert, code

ارجاع به لغت input

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «input» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/input

لغات نزدیک input

پیشنهاد بهبود معانی