آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ اسفند ۱۴۰۳

    Island

    ˈaɪlənd ˈaɪlənd

    شکل جمع:

    islands

    معنی island | جمله با island

    noun countable A2

    زمین‌شناسی جزیره، آب‌خست، آبخوست، آبخو

    island, جزیره، آب‌خست، آبخوست، آبخو

    a coral island

    جزیره‌ای مرجانی

    Kish is a small island.

    کیش جزیره‌ی کوچکی است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    islands of Langerhans

    جزایر لانگرهانس

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی جداکننده (محل میخکوبی‌شده وسط خیابان و میدان و غیره)، نیوجرسی ترافیکی، جداکننده‌ی مسیر، جداکننده‌ی ترافیکی

    island, جداکننده (محل میخکوبی‌شده وسط خیابان و میدان و غیره)، نیوجرسی ترافیکی، جداکننده‌ی مسیر، جداکننده‌ی ترافیکی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Drivers should exercise caution when approaching a traffic island.

    رانندگان باید هنگام نزدیک شدن به یک نیوجرسی ترافیکی احتیاط کنند.

    The island is adorned with beautiful flowers and plants.

    جداکننده‌ی مسیر با گل‌ها و گیاهان زیبا آراسته شده است.

    noun countable

    عرشه‌ی ناو هواپیمابر، کابین عرشه (که رادارها و غیره در آن قرار دارد)

    The island was heavily fortified, housing essential command and control centers.

    کابین عرشه به‌شدت مستحکم بود و مراکز فرماندهی و کنترل ضروری را در خود جای داده بود.

    Sailors manned the island.

    ملوانان عرشه‌ی ناو هواپیمابر را هدایت می‌کردند.

    noun countable

    معماری جزیره، کانتر (اپن آشپزخانه که دو طرف آن باز است)

    The island in our kitchen is perfect for entertaining guests.

    جزیره‌ی آشپزخانه‌ی ما برای پذیرایی از مهمانان مناسب است.

    We gather around the island every morning for breakfast.

    هر روز صبح برای صرف صبحانه دورتادور جزیره جمع می‌شویم.

    noun countable

    ناحیه‌ی مجزا، جداشده (گروه یا منطقه)

    an island of peace and tranquility in an ocean of conflict and war

    ناحیه‌ای مجزا از صلح و آرامش در اقیانوسی از کشمکش و جنگ

    an isolated group

    گروهی جداشده

    verb - transitive

    جزیره ساختن، جزیره‌دار کردن، به‌صورت جزیره درآوردن

    A prairie which was islanded with wooded tracts.

    جزیره با دشتی پردرخت ساخته شده بود.

    A clear stream was islanding a black rock.

    جویبار شفافی که صخره‌ی سیاهی را به صورت جزیره درآورده بود.

    verb - transitive

    مجزا کردن، جدا کردن، سوا کردن

    They islanded themselves on a remote beach, away from the bustling city.

    آن‌ها خود را در ساحلی دورافتاده، دور از شهر شلوغ جدا کردند.

    The high walls surrounding the castle islanded it from the countryside.

    دیوارهای بلندی که قلعه را محصور کرده‌اند، آن را از حومه‌ی شهر مجزا کرده است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد island

    1. noun land surrounded by body of water
      Synonyms:
      peninsula isle haven refuge retreat shelter key enclave cay islet archipelago atoll bar reef

    سوال‌های رایج island

    شکل جمع island چی میشه؟

    شکل جمع island در زبان انگلیسی islands است.

    ارجاع به لغت island

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «island» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/island

    لغات نزدیک island

    • - islamize
    • - islamophobia
    • - island
    • - island universe
    • - islander
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.