امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Judicial

dʒuːˈdɪʃl dʒuːˈdɪʃl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
حقوق قضایی link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a judicial decision
- رأی قضایی
- The defendant's fate lies in the hands of the judicial system.
- سرنوشت متهم در دست نظام قضایی است.
adjective
حقوق طبق دستور دادگاه (مربوط به فروش و غیره)
- The judicial sale process can be lengthy and complex.
- فرایند فروش طبق دستور دادگاه می‌تواند طولانی و پیچیده باشد.
- The judicial sale price was significantly lower than market value.
- قیمت فروش طبق دستور دادگاه به‌طور قابل توجهی کمتر از ارزش بازار بود.
adjective
حقوق متعلق یا مناسب قاضی یا قوه‌ی قضائیه
- The ceremonial aspect of wearing judicial robes adds a sense of authority to courtroom proceedings.
- جنبه‌ی تشریفاتی پوشیدن لباس مناسب قاضی، به جلسات دادگاه حس اقتدار می‌دهد.
- The judge donned his judicial robes before entering the courtroom.
- قاضی پیش از ورود به دادگاه لباس قضاوت خود را پوشید.
adjective
دین شرعی (برخاسته از قضاوت خداوند)
- The judicial punishment for his actions was swift and severe.
- مجازات شرعی برای اعمال او سریع و شدید بود.
- The hurricane was a judicial punishment.
- طوفان مجازاتی شرعی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد judicial

  1. adjective legal
    Synonyms:
    administrative authoritative constitutional discriminating distinguished equitable forensic impartial judgelike judiciary juridical jurisdictional juristic lawful legalistic magisterial official pontifical principled regular statutory

ارجاع به لغت judicial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «judicial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/judicial

لغات نزدیک judicial

پیشنهاد بهبود معانی