Administrative

ədˈmɪnəstrət̬ɪv ədˈmɪnəstrətɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more administrative
  • صفت عالی:

    most administrative

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
اداری، اجرایی، مجری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- administrative affairs
- امور اداری
- the administrative head of the organization
- رئیس امور اداری سازمان
- This is administratively impossible.
- از نظر اجرایی غیرممکن است.
adjective
وابسته به اداره و سرپرستی، حکومتی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد administrative

  1. adjective involved in managing or using power
    Synonyms: authoritative, bureaucratic, central, commanding, controlling, deciding, decisive, departmental, directing, directive, directorial, executive, governing, governmental, in charge, in control, jurisdictional, legislative, managerial, official, organizational, policy-making, presiding, regulative, regulatory, ruling, superintending, supervising, supervisory

Collocations

لغات هم‌خانواده administrative

ارجاع به لغت administrative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «administrative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/administrative

لغات نزدیک administrative

پیشنهاد بهبود معانی