آخرین به‌روزرسانی:

Recharge

ˌriːˈtʃɑːrdʒ ˌriːˈtʃɑːdʒ

گذشته‌ی ساده:

recharged

شکل سوم:

recharged

سوم‌شخص مفرد:

recharges

وجه وصفی حال:

recharging

شکل جمع:

recharges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C1

شارژ کردن، پر کردن (باتری)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

It takes about two hours to fully recharge the battery.

شارژ کامل باتری، حدود دو ساعت طول می‌کشد.

The battery recharges automatically when plugged in.

باتری هنگام اتصال به برق به‌صورت خودکار شارژ می‌شود.

verb - intransitive C2

تجدید قوا کردن، استراحت کردن، رفع خستگی کردن، بازیابی کردن انرژی

همچنین می‌توان از recharge your batteries استفاده کرد.

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Vacations are important because they help you recharge.

تعطیلات مهم هستند چون به شما کمک می‌کنند انرژی‌تان را دوباره به دست آورید.

She went hiking alone to recharge and clear her mind.

برای رفع خستگی و آرامش ذهن، به تنهایی به کوه‌پیمایی رفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد recharge

  1. verb revitalize
    Synonyms:
    revive restore renew refresh energize rejuvenate regenerate invigorate reenergize breathe new life into bring back to life come to life resuscitate bounce back

ارجاع به لغت recharge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recharge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recharge

لغات نزدیک recharge

پیشنهاد بهبود معانی