گذشتهی ساده:
rechargedشکل سوم:
rechargedسومشخص مفرد:
rechargesوجه وصفی حال:
rechargingشکل جمع:
rechargesشارژ کردن، پر کردن (باتری)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
It takes about two hours to fully recharge the battery.
شارژ کامل باتری، حدود دو ساعت طول میکشد.
The battery recharges automatically when plugged in.
باتری هنگام اتصال به برق بهصورت خودکار شارژ میشود.
تجدید قوا کردن، استراحت کردن، رفع خستگی کردن، بازیابی کردن انرژی
همچنین میتوان از recharge your batteries استفاده کرد.
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Vacations are important because they help you recharge.
تعطیلات مهم هستند چون به شما کمک میکنند انرژیتان را دوباره به دست آورید.
She went hiking alone to recharge and clear her mind.
برای رفع خستگی و آرامش ذهن، به تنهایی به کوهپیمایی رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «recharge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recharge