فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Shellfish

ˈʃelˌfɪʃ ˈʃelˌfɪʃ

شکل جمع:

shellfish

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

جانورشناسی آبزی صدف‌دار، نرم‌تن صدف‌دار (گروه یا هریک از آبزیانی که صدف یا پوسته‌ای سخت دارند و اغلب خوراکی هستند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The chef specializes in cooking shellfish dishes.

این سرآشپز در پخت غذاهای حاوی نرم‌تنان صدف‌دار تخصص دارد.

Many people are allergic to shellfish like shrimp and crab.

بسیاری از مردم به آبزیان صدف‌دار مانند میگو و خرچنگ حساسیت دارند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shellfish

  1. noun invertebrate having a soft unsegmented body usually enclosed in a shell
    Synonyms:
    invertebrate mollusk mollusc clam snail oyster mussel conch scallop bivalve gastropod crustacean shrimp lobster crayfish prawn crawfish barnacle arthropod arthropoda marine animal marine invertebrate crustaceous animal molluskan type shell-meat molluscoid whelk piddock

ارجاع به لغت shellfish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shellfish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shellfish

لغات نزدیک shellfish

پیشنهاد بهبود معانی