فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sublimate

ˈsʌblɪmeɪt ˈsʌblɪmeɪt ˈsʌblɪmeɪt

گذشته‌ی ساده:

sublimated

شکل سوم:

sublimated

سوم‌شخص مفرد:

sublimates

وجه وصفی حال:

sublimating

شکل جمع:

sublimates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb

( sublime )تصفیه کردن، پاک کردن، تصعیدکردن، متعال کردن، بالابردن، متصاعدکردن، منزه، متعال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to sublimate sulphur

تصعید کردن گوگرد

to sublimate sexual curiosity into artistic productions

کنکاوی جنسی را به آثار هنری فرازش دادن (تبدیل کردن)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sublimate

  1. verb to purify
    Synonyms:
    purify cleanse refine distill make pure subtilize uphold rarefy
  1. verb to divert
    Synonyms:
    transfer redirect repress control one's feelings sublime

ارجاع به لغت sublimate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sublimate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sublimate

لغات نزدیک sublimate

پیشنهاد بهبود معانی