امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Suiting

    ˈsuːt̬ɪŋ ˈsuːtɪŋ / / ˈsjuː-
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      suited

    • شکل سوم:

      suited

    • سوم‌شخص مفرد:

      suits

    معنی

    noun
    پارچه لباسی (زنانه و مردانه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد suiting

    1. verb be agreeable or acceptable to
      Synonyms:
      pleasing satisfying fitting accommodating
    1. verb enhance the appearance of
      Synonyms:
      becoming befitting beseeming behooving
      Antonyms:
      displeasing disagreeing dissatisfying
    1. verb to look good on or with
      Synonyms:
      becoming flattering enhancing
    1. verb adapt, tailor
      Synonyms:
      adjusting adapting fitting tailoring accommodating conforming revising acclimating acclimatizing fashioning reconciling squaring readjusting
      Antonyms:
      refusing rejecting
    1. verb to please
      Synonyms:
      pleasing satisfying appealing amusing fitting matching agreeing adapting adjusting serving filling answering according sufficing accommodating following conforming harmonizing arranging gratifying corresponding becoming befitting comporting grouping behooving
    1. verb to meet a need or requirement
      Synonyms:
      answering serving doing sufficing

    ارجاع به لغت suiting

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «suiting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/suiting

    لغات نزدیک suiting

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی