فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unessential

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun adjective
    غیرضروری، غیرمهم، غیراساسی، غیراصلی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unessential

  1. adjective unnecessary
    Synonyms: avoidable, beside the point, dispensable, expendable, futile, inessential, irrelevant, needless, nonessential, optional, uncalled-for, unimportant, unneeded, unrequired, useless, worthless

ارجاع به لغت unessential

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unessential» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unessential

لغات نزدیک unessential

پیشنهاد بهبود معانی