فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unfreeze

ˌʌnˈfriːz ˌʌnˈfriːz

گذشته‌ی ساده:

unfroze

شکل سوم:

unfrozen

سوم‌شخص مفرد:

unfreezes

وجه وصفی حال:

unfreezing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

(قیمت‌ها یا مواد خام و غیره) رفع محدودیت کردن، آزاد کردن، محدودیت را برداشتن، لغو کردن

The central bank plans to unfreeze interest rates next quarter.

بانک مرکزی قصد دارد نرخ بهره را در سه ماهه آینده لغو کند.

The decision to unfreeze the housing market sparked a surge in property sales.

تصمیم برای رفع محدودیت بازار مسکن باعث افزایش فروش ملک شد.

verb - intransitive verb - transitive

(یخ چیزی را) آب کردن یا شدن، ذوب کردن یا شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The ice in the pond began to unfreeze as the sun rose.

با طلوع خورشید، یخ در حوض شروع به ذوب شدن کرد.

Please unfreeze the chicken before cooking it.

لطفاً قبل‌از پختن مرغ را آب کنید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unfreeze

  1. verb become or cause to become soft or liquid
    Synonyms:
    melt thaw dissolve unthaw dethaw
  1. verb make (assets) available
    Synonyms:
    release free unblock
    Antonyms:
    freeze

ارجاع به لغت unfreeze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unfreeze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unfreeze

لغات نزدیک unfreeze

پیشنهاد بهبود معانی