۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

قرار به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

placing, stability, placement, permanence, location, stay, position

سکون

مدرسه اعلام کرد که دانش‌آموزان در کلاس‌های پیشرفته قرار خواهند گرفت.

The school announced the placement of students in advanced classes.

گوشت یخ‌زده را با قرار دادن در آب ولرم یخ‌زدایی کنید.

Defrost the frozen meat by placing in it lukewarm water.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

obligation, agreement, arrangement, engagement

عهد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

این قرار دوستی دو ملت را برای همیشه محکم خواهد کرد.

This agreement will cement the two nations' friendship forever.

با قرار قبلی

by prior arrangement

نمونه‌جمله‌های بیشتر

قرارهای پیش‌از زندگی زناشویی

premarital agreements

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

date, rendezvous, tryst, place of meeting, trysting place, appointment, place of assignation, assignation

وعده‌ی ملاقات

او هرگز با دختری سر قرار نرفته است.

He has never been out on a date with a girl.

امشب با او قرار (ملاقات) دارم.

I have a rendezvous with him tonight.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

decree, ruling, verdict, award, interlocutory

حکم

شاه قراری صادر کرد تا قانونی جدید را برقرار کند.

The king issued a decree to establish a new law.

قرار دادگاه نهایی بود و نمی‌شد به آن اعتراض کرد.

The court's ruling was final and could not be appealed.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

condition, setting, setup, placing

وضع

خودرو پس‌از تعمیرات در قرار خوبی است.

The car is in good condition after the repairs.

در قراری سخت، بقا به چالشی واقعی تبدیل می‌شود.

In a harsh setting, survival becomes a real challenge.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

مجازی rest, comfort, peace of mind, repose, tranquility

آرامش

او قبل‌از شام روی مبل قرار گرفت.

She took a rest on the couch before dinner.

او در خواندن کتاب مورد علاقه‌اش قرار پیدا کرد.

She took comfort in reading her favorite book.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد قرار

  1. مترادف:
    رسم روش نهاد
  1. مترادف:
    استقرار ثبات سکون طمانینه
  1. مترادف:
    آرام آرامش صبر فراغ فراغت هال
  1. مترادف:
    شرط عهد وعده
  1. مترادف:
    رانده‌وو میعاد وعده‌گاه
  1. مترادف:
    قول میثاق
  1. مترادف:
    شرح
  1. مترادف:
    شیوه وضع
  1. مترادف:
    حکم
  1. مترادف:
    عادت

ارجاع به لغت قرار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «قرار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قرار

لغات نزدیک قرار

پیشنهاد بهبود معانی