با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

قسمت به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • سرنوشت، تقدیر، قضا
  • فونتیک فارسی

    ghesmat
  • اسم
    fortune, destiny, lot, portion, kismet, fate, doom, proportion, predestination, hap
    • - قسمت او این بود که جوان‌مرگ شود.

    • - He was fated to die young.
    • - بسیاری از افراد معتقدند که قسمت ما از پیش تعیین شده و ما کنترل کمی بر زندگی‌مان داریم.

    • - Many people believe that our destiny is predetermined, and we have little control over our lives.
    • - قسمت من در این جهان

    • - my lot in this world
  • بخش، جزء، تکه
  • فونتیک فارسی

    ghesmat
  • اسم
    part, segment, department, clause, unit, allotment, fragment, division, heading, partition, section, element, paragraph, component, fraction, assembly, hunk, slice, area, chunk, cut, episode, edition
    • - آب‌تنی در این قسمت دریا خطرناک است.

    • - It is dangerous to bathe in this part of the sea.
    • - امشب قسمت یکی به آخر مانده‌ی سریال است.

    • - It's the penultimate episode of the series tonight.
    • - یک سری فیلم تلویزیونی مشتمل بر سی قسمت

    • - a TV film series of 30 episodes
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد قسمت

ارجاع به لغت قسمت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «قسمت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/قسمت

پیشنهاد بهبود معانی