کوچک به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • دارای حجم یا ابعاد کم
  • فونتیک فارسی

    koochak
  • صفت
    small, tiny, midget, light, little, confined, thumbnail, exiguous, undersized, pocket-size, wee, petite, scrubby, minuscule
    • - یک خانه‌ی کوچک

    • - a small house
    • - انگشت کوچک من

    • - my little finger
  • زیردست، کم‌ارزش، ناچیز
  • فونتیک فارسی

    koochak
  • صفت
    trivial, small-time, humble, petty, minor, small, unimportant
    • - یک مطلب کوچک

    • - a trivial matter
    • - یک مسئله‌ی کوچک

    • - a minor problem
  • خردسال
  • فونتیک فارسی

    koochak
  • صفت
    junior, tiddly, young, teeny, kid, baby
    • - بهنام برادر کوچک من است

    • - Behnam is my baby brother
    • - من از تو دو سال کوچکترم

    • - I am two years younger than you
  • به طور ناراحت کننده ای
  • incommodious
  • عامیانه jerkwater, pipsqueak, small-time
  • مجازی remote
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد کوچک

ارجاع به لغت کوچک

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «کوچک» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/کوچک

لغات نزدیک کوچک

پیشنهاد بهبود معانی