جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 21)
استارت
استارت زدن
استارتاپ
استارتر
استارشید
استارگان
استارگان بزرگ خرس
استارگان قنطورس
استارگان کوچک خرس
استارگانی
استاره
استاری
استارین
استاژ
استاژ دادن
استافیلوکوک
استاک
استالاکتیت
استام
استامپ
استامپ زدن
استامینوفن
استان
استان استرالیای غربی
استان البرتا
استان انتاریو
استان اولستر
استان بریتیش کلمبیا
استان ساسکاچوان
استان شین جیانگ
استان کبک
استان مانی توبا
استان نووسکوشیا
استان نیوبرونزویک
استان نیوساوت ولز
استانبول
استاندار
استاندگی
استاندن
استانده
استانده کردن
استانده وقت کوهستانی
استاندی
استانه
استانی
استانیلید
استاوت
استئوپروز
استبداد
استبدادگرای
استبدادی
استبعاد
استبعادی ندارد
استپ
استتار
استتار با دود
استتار کردن
استتار کننده
استتاری
استتین
استثمار
استثمار پذیر
استثمار کردن
استثمار کننده
استثمارآمیز
استثمارگرانه
استثماری
استثنا
استثنا قایل شدن
استثنائ کردن
استثنائاً
استثناپذیر
استثنایی
استجابت
استجاره
استجازه
استحاله
استحداث
استحسان
استحصال
استحضار
استحضار داشتن
استحقار
استحقاق
استحقاق داشتن
استحکام
استحکام بخشیدن
استحکامات
استحکامات خاکی
استحکامات فرعی
استحمام
استحمام با ابر حمام
استحمام کردن
استخاره
استخاره کردن
استخدام
استخدام آزاد
استخدام تحمیل کردن
استخدام کردن
استخدام کردن هنرپیشه
استخدام کننده
استخدام ورزشکاران حرفه ای
استخر
استخر آسیاب
استخر شنا
استخر کودکان
استخراج
استخراج آرای
استخراج روباز
استخراج سنگ
استخراج کردن
استخراج کردن اطلاع
استخراج معدن
استخلاص
استخلاص کردن
استخوان
استخوان آرنج
استخوان آرواره
استخوان ابرو
استخوان انگشت
استخوان بازو
استخوان بندی
استخوان بندی برونی
استخوان بندی کردن
استخوان پزشک
استخوان پزشکی
استخوان پس گوشی
استخوان تبسی
استخوان جناغ سینه
استخوان جناغ سینه مرغ
استخوان چنبر
استخوان خاجی
استخوانخوار
استخوان درمانی
استخوان ران
استخوان زند افسل
استخوان زند زیرین
استخوان سان
استخوان سر
استخوان سندانی
استخوان شانه
استخوان شدگی
استخوان شرمگاه
استخوان شقیقه
استخوانشناسی
استخوان عانه
استخوان عجز
استخوان فک
استخوان قلم پا
استخوان کپل گاو
استخوان کتف
استخوان کف دست
استخوان کوبیده
استخوان گوشت را درآوردن
استخوان گونه
استخوان گیجگاهی
استخوان ماهی
استخوان مچ
استخوان مچ پا
استخوان مخ دار
استخوان نهنگ
استخوان وابسته به مقدسین
استخوان وال
استخوانچه
استخوانهای کف پا
استخوانهای مچ
استخوانی
استخوانی شدگی
استخوانی شدن
استخوانی کردن
استخوانی و بلند
استدعا
استدعا آمیزانه
استدعا کردن
استدعا کردن با سوگند
استدعاآمیز
استدعائ
استدعای عاجزانه کردن
استدلال
استدلال از کل به جز
استدلال پیش سوی
استدلال غلط
استدلال فریب آمیز
استدلال قاطع
استدلال قیاسی
استدلال کردن
استدلال متقابل
استدلال مخالف
استدلال مخالف کردن
استدلالی
استدن
استر
استر کربنات
استراتژی
استراتژی دراز مدت
استراتژیک
استراتوسفر
استراحت
استراحت دادن
استراحت دادن فکر
استراحت کردن
استراحت کردن فکر
استراحتگاه
استراق
استراقسمع
استراق سمع تلفنی
استراق سمع تلفنی کردن
استراق سمع کردن
استراق سمع کننده
استراک
استرالیا
استرالیایی
استرایت
استرایت فلاش آس دار
استرایک
استربان
استرپتوکوک
استرپتومایسین
استرحام
استرداد
استرداد پذیر
استرداد کردن
استرداد مجرم
استردگر
استرس
استرلاب
استرلینگ
استروئید
استروژن
استرونسیم
استره
استریکنین
استرین
استریو
استریوسکوپ
استریوفونیک
استسقائ
استسقائطبلی
استسناد
استشاره
استشمام
استشمام کردن
استشهاد
استشهاد کردن
استشهاد نامه رسمی دادن
استشهاددهنده
استشهادنویس
استصواب
استطاعت
استطاعت داشتن
استطاله
استطلاع
استظهار
استعاره
استعاره بعید
استعاره پیچیده
استعاره ناجور
استعاری
استعانت
استعانت کردن
استعجاب
استعداد
استعداد خداداد
استعداد دادن
استعداد دریافت
استعداد طبیعی
استعداد گزینش
استعدادی
استعفا
استعفا دادن
استعفا کردن
استعفا نامه
استعفائ
استعلاج
استعلاجی
استعلام
استعلام کردن
استعلامیه
استعمار
استعمار کردن
استعمار نو
استعمارگر
استعمارگرایی
استعمارگری
استعماری
استعمال
استعمال بیش از حد
استعمال دخانیات
استعمال کردن
استعمال مجدد
استعمال مفرط
استعمال نادرست
استعمال نشده
استغاثه
استغاثه آمیز
استغاثه کردن
استغاثه کننده
استغاقه
استغفار
استغفار کردن
‹
1
2
...
18
19
20
21
22
23
24
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
batt
behind-the-scenes
beholder
bell captain
below
beneath
bereavement
beside
bestie
board a plane
boldface
bon voyage
guidance
growing
groundwork
ناخواسته
ناودان
نرده
نروژ
دلیل
درک کردن
درجه لیسانس
خانم
خوشبخت
جرات داشتن
حیلهگر
جواب
جوش
حماقت
حال کردن