جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 20)
ازبک
ازبکستان
ازبین بردن حشرات موذی
ازبین بردن موش
ازپا افتادن
ازت
ازته قلب
ازجاکنی
ازجلو تا عقب
ازجمله
ازچیزی درگذشتن
ازحسن اتفاق
ازحلق
ازحیث
ازخود رانی
ازخود ساختن
ازخودبیخود
ازخودراضی
ازخودگذشته
ازخوشی غش کرد
ازدحام
ازدحام کردن
ازدحام و حمله کردن
ازدر و دیوار
ازدروغ گفتن
ازدرهم و برهمی درآوردن
ازدست دادن
ازدست رفتن
ازدست ندادن
ازدنبال
ازدنیارفتن
ازدواج
ازدواج به خاطر عشق
ازدواج را قانونی کردن
ازدواج ستیزی
ازدواج عرفی
ازدواج کردن
ازدواج کرده
ازدواج محضری
ازدواج میان مذهبی
ازدواج میان نژادی
ازدواج میان نژادی کردن
ازدواج ناجور
ازدواج ناگزیر
ازدواج ناهم کفو
ازدواج نکرده
ازدواج و فوت
ازدواجی
ازدولت سر
ازدیاد
ازذهنش دررفت
ازرفتن جلوگیری کردن
ازرق
ازرهن درآوردن
ازریشه درآوردن
اززیر در رفتن
ازسادگی درآوردن
ازسرچیزی گذشتن
ازطرف
ازطرفدیگر
ازطرفی هم
ازطریق
ازعقب
ازعقب کسی رفتن
ازعهد دقیانوس
ازفرط محبت
ازقبیل
ازقرارذیل
ازقضا
ازقلم افتادن
ازکار انداختن موتور
ازکار گذشته
ازکجا؟
ازکف دادن
ازگیل
ازل
ازلی
ازلی بودن
ازلیت
ازمن خبرندارد
ازمن راضی است
ازمن قبیح است
ازمیان بردن امید و عمر
ازمیر
ازن
ازنا انداختن
ازنظر ساختار
ازواج
ازواج دماغی
ازوم
ازهرسو
ازهم باز شدن
ازهم سواشدن
ازهمگسیخته
ازیاد بردن
ازیک طرف
اژدر
اژدر مار
اژدرافگن
اژدرانداز
اژدرها
اژدها
اژدهای بالدار
اس
اس و اساس
اسائه ادب
اساتید
اسارت
اسارون
اساس
اساس بودن
اساس موضوع
اساس ندارد
اساسا
اساسنامه
اساسی
اساطیر
اسافل ناس
اسامبلاژ
اسامی
اسانس
اسب
اسب آبی
اسب آموزی
اسب ابرش
اسب ابلق
اسب ابلق خاکستری
اسب اپلوسا
اسب اخته
اسب اصلاح نژاد
اسب اصیل
اسب بارکش
اسب بالدار
اسب بان
اسب بخار
اسب پیر و وامانده
اسب تازه نفس
اسب تخم کشی
اسب تخم گیری
اسب تروی
اسب تک شاخ
اسب تندرو
اسب تهیه کردن
اسب جنبان
اسب جنگی
اسب چران
اسب چوبی بچگانه
اسب چهره
اسب دادن به
اسبدار
اسب دریایی
اسبدوانی
اسب دوانی با مانع
اسبدوست
اسب را چیز خورکردن
اسب را دارو دادن
اسب راهوار و رام
اسب رژه و مراسم تشریفاتی
اسب ریزاندام
اسب زهوار دررفته
اسب سان
اسب سبک و پرطاقت
اسبسوار
اسب سوار مسلح
اسبسواری
اسب سواری و باری
اسب سوغانی
اسب عربی
اسب قزل
اسب کار
اسب کاری
اسب کالسکه و سواری
اسب کرایه ای
اسب کرند
اسب کوتوله شتلند
اسب کوچک
اسب کوهی
اسب گله داران
اسب گهگیر
اسب مانند
اسب مسابقه
اسب نر
اسب نیمه رام
اسب و کالسکه و نوکران
اسب وامانده
اسب وامانده و بی ارزش
اسب وحشی
اسب ویژه گاوچرانان
اسب هرکاره
اسباب
اسبابآلات
اسباب آمرزش
اسباب اصلاح کننده
اسباب اعمال فشار
اسباب امرار معاش
اسباببازی
اسباب بازی جنباندنی
اسباب بچه
اسباب برشته کننده
اسباب تفریح
اسباب توالت
اسباب جردهنده
اسباب چاک دهنده
اسباب چوبی و جلادار
اسبابچینی
اسباب حرف شدن
اسباب حمام و توالت
اسباب خانه
اسباب خجلت
اسباب خنده
اسباب رضایت
اسباب زحمت
اسباب سابنده و شوینده
اسباب سفر
اسبابسفره
اسباب شکنجه
اسباب کار
اسبابکشی
اسباب کشی کردن
اسباب لازم برای نرده سازی
اسباب منزل
اسباب مهار
اسباب و آلات
اسباب و ابزار
اسباب و اثاثیه گذاشتن در
اسبان
اسبق
اسبق بودن
اسبله
اسبی
اسپ
اسپارتی
اسپاسم
اسپاسمی
اسپاش
اسپاگتی
اسپانیا
اسپانیایی
اسپانیایی و پرتغالی
اسپانیولی
اسپرانتو
اسپرت
اسپرتی
اسپرتیم
اسپرز
اسپرزه
اسپرس
اسپرک
اسپرم
اسپرم کش
اسپری
اسپری زدن
اسپریتزر
اسپریس
اسپریس صحرایی
اسپرین
اسپنابیفیدا
اسپناج
اسپند
اسپنددانه
اسپندکس
اسپندیار
اسپورتی
اسپوک
اسپومونی
اسپویلر
اسپید
اسپیروشت
اسپیروکت
اسپیره
اسپیریچوال
است
است انگشت
استا
استا شدن
استاپ
استات
استات سلولز
استاتیت
استاخی
استاد
استاد دانشگاه
استاد دایم دانشگاه
استاد راهنما
استاد رسمی دانشگاه
استاد شدن
استاد شطرنج
استاد علم بدیع
استاد کاری بودن
استاد مهمان
استادان دانشکده
استادانه
استادکار
استادکاری
استاده
استاده کردن
استادی
استادیار
استادیوم
استار
‹
1
2
...
17
18
19
20
21
22
23
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
batt
behind-the-scenes
beholder
bell captain
below
beneath
bereavement
beside
bestie
board a plane
boldface
bon voyage
guidance
growing
groundwork
ناخواسته
ناودان
نرده
نروژ
دلیل
درک کردن
درجه لیسانس
خانم
خوشبخت
جرات داشتن
حیلهگر
جواب
جوش
حماقت
حال کردن