Fast Dictionary - فست دیکشنری
فهرست فهرست
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم AI
  • نرم‌افزار‌ها
    • نرم‌افزار اندروید مشاهده
      نرم‌افزار اندروید
    • نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
      نرم‌افزار آی او اس
    • افزونه‌ی کروم مشاهده
      افزونه‌ی کروم
  • تماس با ما
  • درباره‌ی ما
  • خرید اشتراک
  • وبلاگ
  • لغات من
  • الف
  • ب
  • پ
  • ت
  • ث
  • ج
  • چ
  • ح
  • خ
  • د
  • ذ
  • ر
  • ز
  • ژ
  • س
  • ش
  • ص
  • ض
  • ط
  • ظ
  • ع
  • غ
  • ف
  • ق
  • ک
  • گ
  • ل
  • م
  • ن
  • و
  • ه
  • ی

لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 18)

  • از حالت اولیه خود انداختن
  • از حالت چنبره زدگی درآمدن
  • از حالت طبیعی خود انداختن
  • از حالت غیرقانونی در آوردن
  • از حد بیرون است
  • از حد معمول بزرگتر
  • از حد معمول بیشتر
  • از حرکت باز ایستادن
  • از حرکت خودداری کردن
  • از حساب پرت است
  • از حشو و زواید پر کردن
  • از حفظ بودن
  • از حفظ خواندم
  • از حفظ شدن
  • از حفظ گفتن
  • از حق خود گذشتن
  • از حقوق اجتماعی محروم کردن
  • از حقوق شهروندی محروم کردن
  • از حمایت دست کشیدن
  • از حمایت قانون محروم کردن
  • از حمله جلوگیری کردن
  • از حیز انتفاع انداختن
  • از خارج
  • از خاطر دور کردن
  • از خاطر زدودن
  • از خاطر گذشتن
  • از خاک رس
  • از خاکستر
  • از خانواده پست
  • از خانواده نعناع
  • از خداوند خواستن
  • از خدمت مرخص کردن
  • از خشکی رد کردن
  • از خط خارج شدن
  • از خط خارج کردن
  • از خطر جستن
  • از خطر جسته
  • از خفا حمله کردن
  • از خنده روده بر شدن
  • از خنده روده بر کننده
  • از خواب بیدار شدن
  • از خواب پراندن
  • از خواص
  • از خود باقی گذاشتن
  • از خود بی خود کردن
  • از خود بی خودی
  • از خود بیخودی
  • از خود درآوردن
  • از خود راضی بودن
  • از خود راضی گری
  • از خود گذشتگی
  • از خود گذشته
  • از خود نشان دادن
  • از خودت
  • از خودتان
  • از خودش
  • از خودشان
  • از خودگویی
  • از خوشی
  • از خوشی معلق زدن
  • از داخل
  • از درازا
  • از درخت بالا رفتن
  • از درد به خود پیچیدن
  • از دروازه دفاع کردن
  • از درون
  • از درون تخریب کردن
  • از درون سوختن
  • از دست دادگی
  • از دست دادن
  • از دست دادن توپ
  • از دست دادن توپ هنگام گرفتن پاس
  • از دست دادن سلامتی
  • از دست دادن فرصت
  • از دست دادن کارمند به طور عادی
  • از دست دادن مشاعر
  • از دست دادن نیرو
  • از دست دادنی
  • از دست دهی
  • از دست رفتگی
  • از دست رفتن
  • از دست رفته
  • از دست ندادن
  • از دل و جان
  • از دم
  • از دماغ فیل افتاده
  • از دو
  • از دو تخم بارور شده
  • از دو سو به آتش بستن
  • از دور
  • از دور تا دور
  • از دور دست بر آتش داشتن
  • از دور دیدن
  • از دوش کسی برداشتن
  • از دهان بیرون افکندن
  • از دهان جاری شدن
  • از دهان جاری کردن
  • از دیدگاه مخالف
  • از دیرباز
  • از دیرگاه
  • از دیگران جدا کردن
  • از دین برگشتگی
  • از دین برگشتن
  • از دین برگشته
  • از دین برگشته شدن
  • از دیوار آویختن عکس
  • از دیوار به دیوار
  • از راه
  • از راه اعتراف
  • از راه انحرافی رفتن
  • از راه بخصوصی فرستادن
  • از راه بدر شدگی
  • از راه بدر کردن
  • از راه برق
  • از راه به در بردن
  • از راه به در بری
  • از راه به در شدن
  • از راه به در کردن
  • از راه بینی بالا کشیدن
  • از راه جبر
  • از راه چشم
  • از راه خشکی
  • از راه دربردن
  • از راه دریا
  • از راه دیگر فرستادن
  • از راه راست روده
  • از راه شفعه زمین به دست آوردن
  • از راه فراسنجی استدلال وبیان کردن
  • از راه فرعی
  • از راه فرعی رفتن
  • از راه کمربندی رفتن
  • از راه گوش
  • از راه معینی فرستادن
  • از راه هوشبری
  • از رده خارج
  • از رده خارج کردن
  • از رشد ایستاده
  • از رشد بازداشتن
  • از رغبت افتادن
  • از رغبت انداختن
  • از رفت و آمد جلوگیری کردن
  • از رمق افتادن
  • از رمق انداختن
  • از رنده گذراندن
  • از رنگ اشباع کردن
  • از رو بافتن
  • از رو بردن
  • از رودخانه عبور کردن
  • از رونق افتادن
  • از روی
  • از روی احساس گناه
  • از روی ادب
  • از روی استیصال
  • از روی بازیگوشی
  • از روی بدجنسی
  • از روی بها
  • از روی بی دانشی
  • از روی بی میلی
  • از روی ترحم کشتن
  • از روی تعمد
  • از روی تمسخر
  • از روی تمنا
  • از روی چیزی پریدن
  • از روی چیزی جهیدن
  • از روی چیزی رد شدن
  • از روی حدس گفتن
  • از روی حساب و کتاب
  • از روی حسادت
  • از روی حسن اتفاق
  • از روی حسن تعبیر
  • از روی حسن نیت
  • از روی خامدستی
  • از روی خلوص نیت
  • از روی خوش شانسی
  • از روی دانش
  • از روی درماندگی
  • از روی درون یابی
  • از روی دوستی
  • از روی روش
  • از روی شادی
  • از روی شم
  • از روی شوخی
  • از روی عادت
  • از روی عداوت
  • از روی فداکاری
  • از روی فضولی
  • از روی قصد
  • از روی کلیشه چاپ کردن
  • از روی کنجکاوی
  • از روی مانع پریدن
  • از روی محلی پرواز کردن
  • از روی ناچاری
  • از روی نادانی
  • از روی ناگزیری
  • از روی نرده
  • از روی نمونه ساختن
  • از روی نومیدی
  • از روی وظیفه شناسی
  • از روی هیستری
  • از ریخت افتادگی
  • از ریخت انداختن
  • از ریخت اندازی
  • از ریشه
  • از ریشه درآوردن
  • از زمان بخصوصی آغاز شدن
  • از زمانی که
  • از زمین بلند شدن
  • از زندان رها کردن
  • از زیر
  • از زیر آب در آوردن
  • از زیر بریدن
  • از زیر پرسش در رفتن
  • از زیر چیزی در رفتن
  • از زیر خاک درآوردن
  • از زیر سئوال در رفتن
  • از زیر کار در رفتن
  • از زیر کار در رو
  • از زیر کار فرار کردن
  • از زیر کندن
  • از زیر مسئولیت در رفتن
  • از زیرش در رو
  • از سر
  • از سر افتادن
  • از سر انداختن
  • از سر باز کردن
  • از سر باز نکردنی
  • از سر بیرون کردن
  • از سر تا ته
  • از سر خود
  • از سر راه بر داشتن
  • از سر سیری
  • از سر سیری نگاه کردن
  • از سر شوخی
  • از سر گرفتن
  • از سر گیری
  • از سر لطف
  • از سر لطف انجام دادن
  • از سرب
  • از سرباز کردن
  • از سرعت کاستن
  • از سرعت موتور کاستن
  • از سکنه خالی کردن
  • از سلاح های اتمی زدودن
  • از سلامتی و رنگ و آب برخوردار بودن
  • از سمت جنوب خاوری
  • از سمت عقب
  • از سمت مغرب
  • از سنگ مرمر
  • از سوی
  • از سوی پشت
  • از سوی جنوب
  • از سوی جنوب خاوری
  • از سوی جنوب غربی
  • از سوی خاور
  • از سوی دیگر
  • از سیاست به دور نگهداشتن
  • از شالوده
  • از شدت
  • از شدت ...
  • از شدت چیزی کاستن
  • از شدت سقوط چیزی کاستن
  • از شدت صدا کاستن
  • از شدت و حدت افتادن
  • از شدت وزیدن چیزی کاستن
  • از شر بیماری راحت شدن
  • از شر چیزی راحت شدن
  • از شر کسی راحت شدن
  • از شغل برداشتن
  • از شک یا واهمه درآوردن
  • از شکل افتاده
  • از شکل انداختن
  • از شمال
  • از شمال خاوری
  • از شمال شرق
  • از شمال غرب
  • از شور و طراوات چیزی کاستن
  • از شیر گرفتن
  • از شیفتگی درآوردن
  • از صافی رد شدن
  • از صافی رد کردن
  • از صافی گذراندن
  • از صدف درآوردن
  • از صمیم قلب
  • از صندلی فرو افکندن
  • از صورت انداختن
  • از طبقات بالا
  • از طبقات پست اجتماع
  • از طبقه متوسط
  • از طبقه ممتاز
  • از طرف
  • از طرف پدر
  • از طریق
  • از طریق تلسکوپ
  • از طریق حکمیت حل کردن
  • از طریق شاه سیم فرستادن برنامه های تلویزیونی
  • از طریق عکس
  • از طریق کار به دست نیامده
  • از طریق گذرگاه ارسال داشتن
  • از طریق مثال نشان دادن
  • از طریق مجرا ارسال داشتن
  • ‹
  • 1
  • 2
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 35
  • 36
  • ›

لغات تصادفی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

regression fermion private POV nepenthe negative invalid gym stable stich induction intellect relinquish bear tuna قمار ترنجبین فکر کردن سوخاری ماهیتابه کشیش محله پولک شیرکاکائو دستیار دندان پزشک سوءاستفاده آب‌رسان التماس ضایع شدن ماکت
برخی از تلفظ‌های لغات توسط دانشگاه کمبریج ارائه شده‌اند دروازه پرداخت معتبر
فست دیکشنری
فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها

فست دیکشنری
دیکشنری مترجم AI ترجمه انگلیسی به فارسی خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
نرم‌افزارها
دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم راهنما
وبلاگ
گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
قوانین و ارتباط با ما
تماس با ما درباره‌ی ما حریم خصوصی قوانین و مقررات
فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
فست دیکشنری در اینستاگرام
فست دیکشنری در توییتر
فست دیکشنری در تلگرام
© 2007 - 2025 Fast Dictionary (Fastdic) All rights reserved.
Audio pronunciations copyright © Cambridge University Press.