جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 15)
اخوی
اخیار
اخیر
اخیرا
اخیرالذکر
اخیرالورود
اخیرترین
اخیه
ادا
ادا بازی
ادا در آوردن
ادا درآوردن
ادا شونده با لب های گرد کرده
ادا کردن
ادا کردن با فشار
ادا کردن واژه با فشار
ادا و اصول
ادا و اطوار
ادا و اطوار در آوردن
ادا و اطوار درآوردن
ادات
ادات همپایه
ادارات
اداره
اداره آتش نشانی
اداره آگاهی
اداره اداره
اداره املاک دیگران
اداره بازرسی
اداره بازرسی وزارت دارایی
اداره بایگانی
اداره بررسی عقاید ارتداد آمیز
اداره پست
اداره ثبت
اداره ثبت احوال
اداره ثبت اختراعات و نام های انحصاری و امتیازات
اداره ثبت املاک
اداره جاسوسی
اداره حسابداری
اداره خانه
اداره خواربار و تجهیزات
اداره دولتی
اداره راه آهن
اداره سرپرستی
اداره کارگزینی
اداره کردن
اداره کردنی
اداره کل مالیات ها
اداره کنندگان
ادارهکننده
اداره گمرک
اداره ماترک
اداره مالیات ها
اداره مرکزی
اداره مرکزی پلیس لندن
اداره نشدنی
اداره نظام وظیفه
اداره نیروی دریایی
اداری
اداگر
اداگری کردن
ادامایش
ادامه
ادامه حرکت قوسی
ادامه حیات
ادامه دادن
ادامه دادنی
ادامه داشتن
ادامه طرح یا نقشه و غیره
ادامه ندادن
ادامه یافتن
ادانی
اداواطفار
ادای احترام
ادای احترام کردن
ادای کسی را در آوردن
ادای کسی را درآوردن
ادب
ادبآموز
ادب کردن
ادب مند
ادب مندی
ادب و آموختگی
ادب و تواضع
ادبا
ادبار
ادبی
ادبیات
ادبیات داستانی
ادخال
ادر
ادرار
ادرار خونی
ادرار کردن
ادراری
ادراک
ادراکپذیر
ادراک غلط
ادراک ماوقع
ادراکی
ادریس
ادعا
ادعا پس گرفتن
ادعا شده
ادعا کردن
ادعا کننده
ادعا نامه
ادعا ی قانونی
ادعاپذیر
ادعانامه
ادعانامه های دادخواه و خوانده
ادعای به حق
ادعای دروغین کردن
ادعای مالکیت ایجاد کردن
ادعای مرتهن بر ملک
ادعای مستدل و محرز
ادعایی
ادعیه
ادعیه خالصانه
ادعیه صمیمانه
ادغام
ادغام دو حرف صدادار
ادغام شدن
ادغام کردن
ادغام کردن واکه
ادغام کردن هجا
ادغام کننده
ادغامی
ادکلن
ادگار الن پو
ادله
ادمونتون
ادموند اسپنسر
ادنی
ادنین
ادوات
ادوار
ادوارد گیبون
ادواردی
ادواری
ادوکلن
ادولف هیتلر
ادونیس
ادویه
ادویه دار
ادویه زدن
ادویه زدن و گرم نمودن
ادهم
ادیان
ادیب
ادیبان
ادیبانه
ادیپ
ادیپوس
ادین برا
اذاراقی
اذان
اذانگو
اذعان
اذعان شده
اذعان کردن
اذعان ناپذیر
اذن
اذن الفار
اذن دادن
اذن دخول
اذهان
اذیت
اذیت کردن
اذیت کن
اذیتکننده
اذیت و آزار کردن
اذیت و محاکمه مخالفان بدون دلیل کافی
ار
ار - هاش مثبت
ار- هاش منفی
ارائه
ارائه پذیر
ارائه دادن
ارائه دادن نمایش
ارائه سند
ارائه کردن
ارائه کردن برای رسیدگی
ارائه کننده
ارائه گواهان و اسناد توسط متهم برای اثبات عدم حضور در محل جرم
ارابچه
ارابه
ارابه توپ
ارابه جنگی
ارابه دستی
ارابه دوچرخه
ارابهران
ارابه کارناوال
ارابه موشک
اراتوریو
اراجیف
ارادت
ارادتکیش
ارادتمند
ارادتمند شما
ارادتمندانه
ارادتمندی
اراده
اراده کردن
اراده کرده
اراده گرا
اراده گرایی
اراده محکم
ارادی
اراذل
اراذل و اوباش
اراضی
ارامک
ارامل
ارامنه
ارباب
ارباب انواع
ارباب جراید
ارباب دانش
اربابرجوع
اربابزاده
ارباب فئودال
ارباب مانند
ارباب منش
اربابمنشی
ارباب وار رفتار کردن
اربابان
اربابی
اربو
اربیان
ارپه
ارتا پنداره
ارتا دندان پزشکی
ارتا-
ارتاپزشک
ارتاپزشکی
ارتانگاری
ارتانگاشتی
ارتباط
ارتباط دادن
ارتباط داشتن
ارتباط دور برد
ارتباط ذهنی
ارتباط غیرکلامی
ارتباط متقابل
ارتباط متقابل داشتن
ارتجاجی
ارتجاع
ارتجاعی
ارتجال
ارتجالا
ارتداد
ارتداد آمیز
ارتزاق
ارتزاق کردن
ارتش
ارتش آلمان هیتلری
ارتش اشغالی
ارتش تاری
ارتش زدایی کردن
ارتشسالاری
ارتش سانه
ارتش کادر
ارتش کشی
ارتش گرا
ارتش گرای
ارتش گرایانه
ارتش گرایی
ارتشا
ارتشاح
ارتشبد
ارتشبد نیروی هوائی
ارتشتار
ارتشی
ارتعاش
ارتعاش داشتن
ارتعاش کردن
ارتعاش کننده
ارتعاشی
ارتفاع
ارتفاع آب
ارتفاع ابر
ارتفاع از سطح دریا
ارتفاع بسیار کم
ارتفاع سطح
ارتفاع سطح دریا
ارتفاع سقف از سر انسان
ارتفاعسنج
ارتفاع صدا
ارتفاع عرشه از آب
ارتفاع کمتر از پنجاه پا
ارتفاع گوی گلف
ارتفاعات
ارتفاعی
ارتفاق
ارتقا
ارتقا دادن
ارتقا یافتن
ارتقائ
ارتقائ دادن
‹
1
2
...
12
13
14
15
16
17
18
...
35
36
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
Generation Z
boomer
Generation X
Generation Alpha
Generation Y
Silent Generation
debilitating
deed
timeshare
regeneration
perpetually
conjure
disinterestedly
anglerfish
zebrafish
مریخ
طحال
پونز
جواهر
شجاع
گیره
درختدار
درخت کاشتن
قرقره
پدر شوهر
درختکاری
مسلط بودن
گفتن
ملیح
بطری