جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 17)
اره تو بری
اره چرخی
اره درشت دندانه
اره دستی
اره زنجیری
اره سان
اره ستیغ
اره شدن
اره صفحهای
اره ظریف بری
اره قاب دار
اره کردن
ارهکش
ارهکشی
اره کمانی
اره کوه
اره لب
اره لبی
اره مجمعه
اره مدور
اره منبت کاری
ارهمویی
اره نواری
اریب
اریب بودن
اریب روی
اریب وار
اریب وار حرکت کردن
اریباندن
اریبی
اریتره
اریزونا
اریستوفان
اریغ انگیز
اریکه
اریکه دار کردن
اریگامی
اریون
از
از آب پوشیده کردن
از آب درآمدن
از آب رنگ گرفتن
از آغاز
از آغاز به سرنوشت بد دچار کردن
از آغاز تا پایان
از آن
از آن او
از آن بدتر
از آن به بعد
از آن پس
از آن تو
از آن جا
از آن جمله
از آن خود داشتن
از آن خود ندانستن
از آن خود نشناختن
از آن راه
از آن روی
از آن شما
از آن کسی بودن
از آن کسی دانستن
از آن کی
از آن ما
از آن محل
از آن مکان
از آن من
از آن موقع
از آن وقت
از آن هنگام
از آن هنگام تاکنون
از آنجا که
از آنجایی که
از آنرو
از آنگاه
از ابتدا
از اجتناب کردن
از ارث محروم کردن
از ارزش افتادن
از ارزش انداختن
از ارزش قانونی انداختن
از اسب فرو افکندن
از اشتباه در آوردن
از اشتباه درآوردن
از اشراف
از اصل
از اطراف
از اطو انداختن
از اعتبار افتادن
از اعتبار انداختن
از اعتبار قانونی انداختن
از اعقاب
از اعوان و انصار خود انتخاب کردن
از اکنون
از انقباض در آوردن
از او بپرسید
از اول
از این
از این اصل
از این بدتر
از این به بعد
از این پس
از این جا
از این جهت
از این در و آن در حرف زدن
از این در وآن در حرف زدن
از این راه
از این رو
از این سرچشمه
از این سو به آن سو
از این سو به آن سوی قاره ای
از این شاخ به آن شاخ پریدن
از این شاخ به آن شاخ پریدن در گفتار
از این قرار
از این گذشته
از این میز به آن میز رفتن
از این میز به آن میز رو
از این نوشته
از اینرو
از اینگونه
از بابت
از باختر
از بالا
از بالا نگریستن به
از بدر به هلال رسیدن
از بر خواندن
از بر دانستن
از بر کردن
از برابری کاستن
از برخوانی
از برفک پوشیده شدن
از برون
از برون به درون
از برون صحنه
از بسیاری غصه
از بطن مادر
از بنیاد
از بهر
از بی کفشی
از بیخ
از بیخ کندن
از بیخ کندن علف هرزه
از بیخ گلو
از بیخ گوش کسی گذشتن
از بید مصون کردن
از بیراهه رفتن
از بیرون
از بیرون به درون
از بیم جان
از بین بر
از بین بردن
از بین رفتن
از بین نبردنی
از بین نرفتنی
از بینی هوا را به شدت تو دادن
از پا افتادگی
از پا افتاده
از پا انداختن
از پا در آمدن
از پا در آوردن
از پا درآمدن
از پا درآوردن
از پا نیفتادنی
از پادرنیامدنی
از پاره به هماد
از پای افتاده
از پای درآمده
از پای درآورنده
از پایه
از پایین
از پر پوشیده شدن
از پس چیزی برآمدن
از پسایند
از پستان شیر خوردن (با پستان شیر دادن)
از پستان شیر دادن
از پسند افتادن
از پسند افتادنی
از پشت
از پشت حمله کردن
از پشت خنجر زدن
از پشم کشمیر
از پوست خرس
از پوست درآوردن
از پوست و استخوان
از پوشش در آوردن
از پهلو
از پهلو به هم مالیدن
از پهلوی کشتی
از پهنا
از پی چیزی دیگر آمدن
از پیچیدگی درآوردن
از پیچیدگی درآوردن گیسو و طناب
از پیرامون
از پیروی دست کشیدن
از پیش
از پیش آگاهی دادن
از پیش آماده کردن
از پیش آیند
از پیش اشاره کردن به
از پیش اشغال کردن
از پیش امتیاز دادن
از پیش اندیشیده
از پیش بردن
از پیش برنامه ریزی کردن
از پیش بری
از پیش بسته بندی کردن
از پیش پرداختن
از پیش ترتیب دادن
از پیش تعیین کردن
از پیش تنظیم کردن
از پیش حساب شده
از پیش خبر دادن
از پیش داغ کردن
از پیش دانستن
از پیش ساختن و در محل سوار کردن
از پیش سرگرم
از پیش شستن و آبرفته کردن پارچه
از پیش شسته
از پیش ضبط کردن
از پیش گرم کردن
از پیش محکوم کردن
از پیش مقرر کردن
از پیش مواظب بودن
از پیش وجود داشتن
از تاریخ
از تاه باز کردن
از تبار
از تبار امریکایی و آسیایی
از تبار سفید و سیاه
از تخم درآوردن
از تخمه ... بودن
از ترس
از تعادل انداختن
از تن جدا کردن
از تن درآوردن
از تنگاب رد شدن
از تنگنا نجات دادن
از توان انداختن
از تورم کاستن
از توهم و تخیل درآوردن
از توی گوشت
از ته
از ته دل
از ته دل خواستن
از ته دل خواستن و به دست نیاوردن
از ته دل سخن گفتن
از ته قلب
از تیره بقولات
از جا پراندن
از جا پریدن
از جا جستن
از جا در بردن
از جا در رفتن
از جا در رفته
از جا در کردن
از جا کندن با ابزار تیز
از جا کندن با تکان
از جا کندنی
از جاپرانی
از جاده دیگر فرستادن
از جان و دل
از جانب
از جانب جنوب غربی
از جانب غرب
از جای دور
از جایی به جای دیگر منتقل کردن
از جایی به جایی رفتن
از جلا افتادن سطح فلز
از جلو
از جلو راه برداشتن
از جلو صف سربازان رد شدن
از جلو کسی در آمدن
از جلو وارد شدن
از جنس بد
از جنس پست
از جنس شاخ
از جنگل به زمین کشاورزی تبدیل کردن
از جنوب
از جهات دیگر
از جهان رفتن
از جهت
از جهت غرب
از چدن
از چشم افتادگی
از چشم افتاده
از چند ایستگاه پخش کردن
از چندتا یکی
از چندی پیش
از چندین نظر
از چوب بلوط
از چه رو
از چه نظر
از چیزی جدا شدن
از حافظه زدودن
از حال
از حال بردن
از حال تحریر
از حال رفتگی
از حال رفتن
از حال رفته
از حالا به بعد
‹
1
2
...
14
15
16
17
18
19
20
...
35
36
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
Generation Z
boomer
Generation X
Generation Alpha
Generation Y
Silent Generation
debilitating
deed
timeshare
regeneration
perpetually
conjure
disinterestedly
anglerfish
zebrafish
مریخ
طحال
پونز
جواهر
شجاع
گیره
درختدار
درخت کاشتن
قرقره
پدر شوهر
درختکاری
مسلط بودن
گفتن
ملیح
بطری