جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "و" (صفحه 6)
وسیله ارسال
وسیله استراق سمع تلفنی
وسیله استعمال دخانیات
وسیله استمالت
وسیله اسکی
وسیله اعمال فشار
وسیله اقناع
وسیله امرار معاش
وسیله انجام کاری
وسیله انجام هرکار
وسیله اندازه گیری سرعت کشتی
وسیله انسداد جاده
وسیله انگیزش
وسیله ای برای حواس پرتی
وسیله ایمنی
وسیله بارگیری
وسیله بازداری
وسیله بستن
وسیله بلند کردن اتومبیل
وسیله بیان
وسیله پذیرایی
وسیله پشت و رو کردن
وسیله پیشرفت
وسیله پیشگیری
وسیله تبادل اندیشه و غیره
وسیله تبادل خبر و غیره
وسیله تحریک
وسیله ترابری هوایی
وسیله ترقی
وسیله تزیین
وسیله تفریح
وسیله تفریح و تنوع
وسیله تقلب
وسیله تقویت عضوی از بدن
وسیله تهییج
وسیله ثبات
وسیله جدید
وسیله جلب و تطمیع
وسیله چرخاندن
وسیله چشیدن
وسیله حفاظت
وسیله حمل و نقل
وسیله حمله
وسیله دستیابی
وسیله دفاع
وسیله دلجویی
وسیله راحتی
وسیله راحتی و رفاه
وسیله رساندن
وسیله رستگاری
وسیله روغن کاری
وسیله روغن مالی به موتور
وسیله سرگرمی
وسیله سریع السیر
وسیله سیار
وسیله شناسایی
وسیله عبور
وسیله کمک
وسیله کندن خوراک از ته دیگ
وسیله کندن خوراک از ته ظرف
وسیله گردنده
وسیله گرفتن
وسیله گشتگر
وسیله مکانیکی
وسیله موقت
وسیله میزان کردن
وسیله نجات غریق
وسیله نجات مردم در دریا
وسیله نفوذ
وسیله نقلیه
وسیله نقلیه آبی
وسیله نقلیه بیماران
وسیله نقلیه موتوری
وسیله نگهداری
وسیله نگهداری حساب
وسیله نگهداشتن
وسیله نمونه برداری
وسیله نیل به هدف
وسیلهی زندگی
وسیم
وش
وش کردن
وش کرده
وش!
وشت
وشت گردیدن
وشتار
وشتارش
وشتگری
وشتی
وشگوا
وشگون
وشمش
وشنگ
وشودنی
وصاف
وصال
وصالی
وصایا
وصایت
وصف
وصف کردن
وصف کردن سیرت کسی
وصف کردن منش کسی
وصف کردن ویژگی های کسی
وصف ناپذیر
وصف نکردنی
وصفی
وصل
وصل -
وصل شدن
وصل کردن
وصل کردن با زبانه
وصل کردن با سوزن ته گرد
وصل کردن با لولا
وصل کردن با مفصل یا لولا
وصل کردن با میخ دو سر به هم
وصل کردن باترکه
وصل کردن به هم با لولا
وصل کردن دو تخته به هم
وصل کردن دو چیز به هم
وصل کردن سیم به زمین
وصل کردنی
وصل کننده
وصل ماندن
وصل نشده
وصلت
وصلت دادن
وصلت کردن
وصلت نامناسب کردن
وصله
وصله پینه
وصله پینه شدنی
وصله پینه کردن
وصله پینه کننده
وصله تن
وصله دار
وصله دوز
وصله زدن
وصله کردن
وصله کردن کفش
وصله مانند
وصله ناجور
وصله ناجور زدن
وصله وصله
وصله وصله بودن
وصول
وصول شدن
وصول کردن
وصول مالیات
وصولی
وصی
وصیت
وصیت کردن
وصیت کرده
وصیت کننده
وصیت نامه
وصیتی
وصیه
وضع
وضع اجتماعی
وضع از نظر تعمیر و طرز کار
وضع اضطراری
وضع افتضاح
وضع اقتصادی
وضع انسان اولیه
وضع بد
وضع بدن
وضع بغرنج
وضع بهتر
وضع ترحم انگیز
وضع ثابت
وضع چشمگیر
وضع حساس
وضع حقوقی
وضع حمل
وضع خرده کشاورزان
وضع خوب
وضع خودمانی
وضع خوشایند
وضع خون
وضع درب و داغون
وضع دشوار
وضع سلامتی
وضع صوتی
وضع ظاهر
وضع عادی
وضع غیرعادی
وضع فعلی
وضع فکری
وضع فوق العاده
وضع قابل انفجار
وضع قانون
وضع کردن
وضع کلی
وضع گیج کننده
وضع لیف در چوب
وضع مالی
وضع مالی بنگاه بازرگانی
وضع مالیات
وضع مزاج
وضع معلق
وضع موجود
وضع میانی
وضع ناجور
وضع و طرز حرکت
وضع هوا
وضعی
وضعیت
وضعیت قانونی
وضعیت مالی
وضو
وضو کردن
وضو گرفتن
وضوح
وضوح وشمردگی
وضیع
وطن
وطن پرست
وطن پرستی
وطن فروش
وطنی
وطواط
وظائف
وظایف زن خانه
وظایف و حقوق رعایا
وظیفه
وظیفه اخلاقی
وظیفه تعیین کردن
وظیفه خوار
وظیفه خور
وظیفه خوردن
وظیفه دار
وظیفه رعیت نسبت به ارباب
وظیفه رعیت نسبت به تیول دار
وظیفه شناس
وظیفه شناسانه
وظیفه شناسی
وظیفه محول کردن
وظیفه محوله
وظیفه نشناس
وظیفه نشناسی
وظیفه نشناسی کردن
وعائی
وعاظ
وعده
وعده خوراک
وعده دادن
وعده دار
وعده دروغین دادن
وعده کردن
وعده گاه
وعده گرفتن
وعده ملاقات
وعده ملاقات گذاشتن
وعده و وعید
وعظ
وعظ کردن
وعید
وغ کردن
وفا
وفا کردن
وفا کردن به قول
وفا کردن به وعده
وفا نکردن در انجام وظیفه
وفات
وفات کردن
وفات یافتن
وفادار
وفادار به دولت
وفادار ماندن
وفادار ماندن به
وفادارانه
وفاداری
وفاداری کردن
وفار
وفاق
وفر
وفق
وفق دادن
وفق دادن با
وفق دادن با خود
وفق دهنده
وفور
وفور داشتن
وفور ناگهانی
وفور نعمت
وقاحت
وقاحت آمیز
وقار
وقار آمیز
وقایع
وقایع متقابل
وقایع نامه
وقایع نگار
وقایه
وقت
وقت آزاد
وقت آغاز مسابقه
وقت اضافی
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
zaftig
yup
yuk
yourself
yep
wreckage
wreak havoc
wormy
workbench
woeful
woe
within
why not
we
WBU
تراس
بیماری
تلویزیون
جبران کردن
دنده
دخترعمه
دقیق
دیوانه
تختخواب
زالزالک
رعایت کردن
زگیل
سال کبیسه
سرب
سرنگ