فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Belay

bɪˈleɪ bɪˈleɪ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

عمل پیچیدن، وسیله پیچیدن، محاط کردن، پوشاندن، آماده کردن، دستگیره، جادستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Belay there!

هی، ول کن!

Belay the last order.

دستور آخری را نادیده بگیر.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد belay

  1. verb to prevent the occurrence or continuation of a movement, action, or operation
    Synonyms:
    stop halt cease arrest check stay discontinue stall surcease
  1. verb to come to a cessation
    Synonyms:
    stop halt cease quit discontinue arrest check stall leave off surcease

ارجاع به لغت belay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «belay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/belay

لغات نزدیک belay

پیشنهاد بهبود معانی