آخرین به‌روزرسانی:

Belch

beltʃ beltʃ

گذشته‌ی ساده:

belched

شکل سوم:

belched

سوم‌شخص مفرد:

belches

وجه وصفی حال:

belching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

آروغ زدن، مانند آروغ بیرون آوردن، با زور خارج شدن (مثل گلوله از تفنگ)، با خشونت ادا کردن (مثل فحش و غیره)، به‌شدت بیرون انداختن (با out یا forth )، آروغ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The baby drank his milk and belched.

بچه شیر خود را خورد و آروغ زد.

The factory chimney belched (out) heavy smoke.

دودکش کارخانه دود غلیظی بیرون می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد belch

  1. verb burp; spew
    Synonyms:
    emit vomit discharge erupt gush give off repeat ventilate hiccup disgorge eruct irrupt eructate

ارجاع به لغت belch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «belch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/belch

لغات نزدیک belch

پیشنهاد بهبود معانی