با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Maid

meɪd meɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    maids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    (در خانه، هتل و غیره) پیشخدمت مؤنث، کلفت
    • - The hotel maid brought me some extra towels.
    • - خدمتکار هتل برایم حوله‌ی اضافی آورد.
    • - housemaid
    • - کلفت خانه
    • - milkmaid
    • - دختر شیرفروش، دختر لبنیات‌فروش
  • noun countable
    دوشیزه، دختر باکره
    • - the maid's purity
    • - پاکدامنی دوشیزه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد maid

  1. noun servant
    Synonyms: au pair, biddy, chambermaid, cleaning lady, cleaning woman, damsel, domestic, factotum, girl, handmaiden, help, hired girl, housemaid, live-in, maidservant, miss, nursemaid, woman

Collocations

ارجاع به لغت maid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maid

لغات نزدیک maid

پیشنهاد بهبود معانی