فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Not

ˈnɑːt nɒt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb A1

نه، ن‍- (نشانه‌ی نفی فعل)

He is not coming.

او نمی‌آید.

I am not hungry.

گرسنه نیستم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He did not want to stay.

نخواست بماند.

He has not stolen anything.

او چیزی ندزدیده است.

This problem is not easy.

این مسئله آسان نیست.

adverb A1

نه (به‌عنوان نقش‌نما برای نشان دادن منفی بودن حالت گروه قبلی از کلمات که درباره‌ی آن‌ها سخن گفته شده است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

It's a cat, not a dog.

گربه است نه سگ.

He drank not a little of the wine.

او از آن شراب کم نخورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I am afraid not!

متأسفانه نه!

not tomorrow

فردا نه

a not uncommon problem

مسئله‌ای که نادر نیست

not a minute

نه حتی یک دقیقه

not a penny

نه حتی یک شاهی

noun

کامپیوتر نفی (نوعی عملگر یگانی که هر بیت را به‌صورت منطقی نقیض می‌کند و به این ترتیب مکمل یک آن مقدار به دست می‌آید) (با حروف بزرگ)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The NOT in the computer program reversed the statement's meaning.

نفی در برنامه‌ی کامپیوتری معنای عبارت را معکوس کرد.

The teacher explained the concept of "not" in Boolean logic.

استاد مفهوم نفی در منطق بولی را توضیح داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد not

  1. adjective lacking positive qualities
    Synonyms:
    no un in
  1. adverb negation of a word or group of words
    Synonyms:
    non
  1. noun
    Synonyms:
    denial refusal negative prohibition nay neither hardly nought

Collocations

not a

نه حتی یک (عدد و غیره)

not only ... but (also)

نه تنها ... بلکه (هم)

نه تنها ... بلکه (همچنین)

it is not believable

باور کردنی نیست

not a bit

اصلاً، ابداً، هیچ

can not but

... چاره‌ای ندارد جز ...

Collocations بیشتر

not have the decency to

معرفت (انجام کاری را) نداشتن

there is not much fear of

احتمال زیادی وجود ندارد، جای ترس نیست

not a few

نه کم، بسیار، خیلی

in no hurry (not in a hurry)

1- تأمل، درنگ، باتأنی، آهستگی 2- بی‌میل، بی‌اشتیاق

not have the first idea (about something)

(درباره‌ی چیزی) اصلاً اطلاع نداشتن

last but not least

اسمش در آخر ذکر می‌شود؛ ولی از دیگران کمتر نیست، آخر از همه اما نه بی‌اهمیت‌ترین

not a little

کم نه، خیلی، بسیار

not nearly

اصلاً، به‌هیچ وجه

ought not to (or oughtn't to)

نبایستی، نمی‌بایستی، نباید

not a snap

به‌هیچ‌وجه، اصلاً، ابداً، نه حتی یک ذره

not unlikely

محتملاً، به احتمال زیاد

why not

1- چرا نه، به چه علت نه 2- (به‌منظور دادن پیشنهاد) آیا بهتر نیست که

Idioms

not at all

1- ابداً، اصلاً، به‌هیچ‌وجه 2- (تعارف) خواهش می کنم، مانعی ندارد

whether or not

به‌هر‌حال، در همه حال، در هر صورت، خواه‌ناخواه (برای بیان مواردی به کار می‌رود که تحت هر شرایطی به نتیجه‌ی یکسانی ختم می‌شوند)

not give a red cent

یک غاز هم ندادن، یک پول سیاه هم ندادن

not worth a red cent

یک غاز هم نیرزیدن، یک پول سیاه هم ارزش نداشتن

not know someone from adam

اصلاً نشناختن، اصلاً به جا نیاوردن

Idioms بیشتر

all that glitters is not gold

نباید گول ظواهر را خورد

not just any

نه همه کس

is not getting (going) anywhere

به جایی نمی‌رسد، موفق نخواهد شد

not anywhere near

نه در این نزدیکی‌ها، دور

not bad

(عامیانه) نه بد، نسبتاً خوب

not half bad (not so bad)

(عامیانه) نه آنچنان بد، قابل‌قبول

not bat an eye (or eyelash)

(عامیانه) تعجب خود را نشان ندادن

believe it or not

می‌خوای باور کن می‌خوای باور نکن، شاید باورت نشه، (تأکید) واقعاً

not as black as it is painted to be

آنقدرها هم که می‌گویند بد نیست

not breathe a word of (or about) something

(درباره چیزی) اصلاً حرف نزدن، افشا نکردن

not go a bundle on something

(انگلیس - عامیانه) دوست نداشتن

look as if butter would not melt in one's mouth

تظاهر به کمرویی کردن، کمرو و معصوم به نظر آمدن

not hold a candle to

به خوبی چیز دیگری نبودن، به پای چیز دیگری نرسیدن، به گرد کسی نرسیدن

the game is not worth the candle

به زحمتش نمی‌ارزد، آفتابه خرج لحیم است، ارزشش را ندارد

there is not enough room to swing a cat

جا کم است، اینجا کوچک است

not by a long chalk

(انگلیس) به هیچ‌وجه، ابداً

too many chiefs and not enough indians (or all chiefs and no indians)

(عامیانه) وضعی که طی آن همه می‌خواهند دستور بدهند و ریاست کنند و کسی نیست که کارها را انجام دهد

little to choose between (or not much to choose between)

با هم فرق ندارند، مثل هم هستند

not care (or give) a continental

(امریکا) اصلاً اهمیت ندادن، خم به ابرو نیاوردن

not worth a continental

(امریکا) ارزش یک پول سیاه را نداشتن، یک غاز نیرزیدن

not worth a damn

(عامیانه - ناپسند) بی‌ارزش، خیلی بد

not darken one's door (or doorway)

به خانه‌ی کسی نرفتن، (به جایی) نرفتن

not dry behind the ears

(عامیانه) بی‌تجربه، ناآزموده، تازه کار

eat to live, not live to eat

برای زنده ماندن بخور؛ (ولی) برای خوردن زندگی نکن!

not have the faintest idea

اصلاً ندانستن، کاملاً بی‌اطلاع بودن

not care (or give) a fig for (somebody or something)

اصلاً اهمیت ندادن (به چیزی یا کسی)، ناچیز شمردن، عین خیال (کسی) نبودن

not worth a fig

کاملاً بی‌ارزش

not turn a hair

وحشت یا شگفتی یا شرم از خود نشان ندادن، خونسرد ماندن، اصلاً اهمیت ندادن

not the half of

بخش کوچکی از، فقط کمی از

not lift a hand

(به‌ویژه در مورد کمک) اصلاً کاری نکردن، هیچ نکوشیدن

not care (or give) a hang about

عین خیال (کسی) نبودن، کک (کسی) نگزیدن، بی‌خیال بودن

(not) make heads or tails of something

فهمیدن، درک کردن، سر درآوردن از چیزی (معمولاً به‌صورت منفی می‌آید)

not hear of

اجازه ندادن، مسموع ندانستن، مورد بررسی قرار ندادن

can not help oneself

از خودداری عاجز بودن، ناتوان بودن (در جلوگیری)، اختیار دست خود (کسی)نبودن

judge not, that ye be not judged

(انجیل) درباره‌ی دیگران قضاوت نکن تا خودت مورد قضاوت قرار نگیری.

not know (someone) from adam

اصلاً نشناختن

not that i know (of)

من که خبر ندارم، من بی‌اطلاعم

not in the least

اصلاً، ابداً، نه حتی یک ذره

not have a leg to stand on

(عامیانه) دلیل و بهانه و مدرک یا شاهدی نداشتن، اصلاً حق یا شایستگی نداشتن

not on your life

(عامیانه) اصلاً، هرگز، ابداً، به هیچ‌وجه

not by a long shot

(عامیانه) ابداً، به‌هیچ وجه، اصلاً نه

not to mention

چه رسد به، حتی اگر ... را ذکر نکنیم، صرف‌نظر از

not mince matters

پرده‌پوشی نکردن، رک‌بودن

more often than not

اغلب، اکثراً، معمولاً

not move a muscle

واکنش نشان ندادن، تکان نخوردن

nothing if not

بسیار، خیلی

as often as not (more often than not)

اکثراً، بیشتر اوقات

one swallow does not make a summer

با یک گل بهار نمی‌شود

not worth the paper it's written on

(قرارداد یا دست‌نوشته) بی‌اعتبار، بی‌ارزش

not be a patch on somebody (or something)

به خوبی قبلی‌ها نبودن، به پای کس یا چیز دیگر نرسیدن

people who live in glass houses should not throw stone

اشخاص آسیب‌پذیر نباید به دیگران حمله کنند، شیشه‌فروش نباید سنگ‌پرانی کند

not care (or give) a rap

اصلاً اهمیت ندادن، بی‌تفاوت بودن

not give a shit

(عامیانه) اصلاً اهمیت ندادن

not worth a shit

(عامیانه) بی‌ارزش، بی‌مصرف، اصلاً به‌درد نخور

not by a long sight

ابداً، اصلاً، به‌هیچ‌وجه

(not) all beer and skittles

(همه‌اش) خوب و لذت‌بخش نیست

not to be sneezed at

(چیزی که) نباید کم‌ارزش یا کم‌اهمیت تلقی شود

not for all the tea in china

هر چه‌قدر هم که پاداش آن باشد

(not) all there

(عامیانه) خل

there are none so blind as those who will not see

آنان که چشم دارند و نمی‌بینند از همه کورترند

not miss a trick

از هیچ ترفندی فروگذار نکردن، به همه‌ی حیله‌ها متوسل شدن

and what not

و غیره، و خیلی چیزهای دیگر

not worth a whoop

(امریکا - عامیانه) کاملاً بی‌ارزش

not to worry!

(عامیانه) جای نگرانی نیست!، بیم به دل راه ندهید!

not worth a damn (or a straw etc.)

کاملاً بی‌ارزش

nothing (or not much) to write home about

غیرجالب توجه، پیش‌پا افتاده، آنچه که آش دهان‌سوزی نیست

not born yesterday

از پشت کوه نیامدن

not playing with a full deck

یک تخته کم داشتن، عقل درست‌وحسابی نداشتن، باهوش نبودن، خُل بودن، احمق بودن

not a spark of decency

دریغ از ذره‌ای ادب و احترام، دریغ از ذره‌ای معرفت و نجابت

ارجاع به لغت not

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «not» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/not

لغات نزدیک not

پیشنهاد بهبود معانی