آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ شهریور ۱۴۰۴

    Not

    ˈnɑːt nɒt

    معنی not | جمله با not

    adverb A1

    نه، ن‍- (نشانه‌ی نفی فعل)

    He is not coming.

    او نمی‌آید.

    I am not hungry.

    گرسنه نیستم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He did not want to stay.

    نخواست بماند.

    He has not stolen anything.

    او چیزی ندزدیده است.

    This problem is not easy.

    این مسئله آسان نیست.

    adverb A1

    نه (به‌عنوان نقش‌نما برای نشان دادن منفی بودن حالت گروه قبلی از کلمات که درباره‌ی آن‌ها سخن گفته شده است)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    It's a cat, not a dog.

    گربه است نه سگ.

    He drank not a little of the wine.

    او از آن شراب کم نخورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I am afraid not!

    متأسفانه نه!

    not tomorrow

    فردا نه

    a not uncommon problem

    مسئله‌ای که نادر نیست

    not a minute

    نه حتی یک دقیقه

    not a penny

    نه حتی یک شاهی

    noun

    کامپیوتر نفی (نوعی عملگر یگانی که هر بیت را به‌صورت منطقی نقیض می‌کند و به این ترتیب مکمل یک آن مقدار به دست می‌آید) (با حروف بزرگ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The NOT in the computer program reversed the statement's meaning.

    نفی در برنامه‌ی کامپیوتری معنای عبارت را معکوس کرد.

    The teacher explained the concept of "not" in Boolean logic.

    استاد مفهوم نفی در منطق بولی را توضیح داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد not

    1. adjective lacking positive qualities
      Synonyms:
      no UN in
    1. adverb negation of a word or group of words
      Synonyms:
      non
    1. noun
      Synonyms:
      denial refusal negative prohibition nay neither hardly nought

    Collocations

    not a

    نه حتی یک (عدد و غیره)

    not only ... but (also)

    نه تنها ... بلکه (هم)

    نه تنها ... بلکه (همچنین)

    it is not believable

    باور کردنی نیست

    not a bit

    اصلاً، ابداً، هیچ

    can not but

    ... چاره‌ای ندارد جز ...

    Collocations بیشتر

    not have the decency to

    معرفت (انجام کاری را) نداشتن

    there is not much fear of

    احتمال زیادی وجود ندارد، جای ترس نیست

    not a few

    نه کم، بسیار، خیلی

    in no hurry (not in a hurry)

    1- تأمل، درنگ، باتأنی، آهستگی 2- بی‌میل، بی‌اشتیاق

    not have the first idea (about something)

    (درباره‌ی چیزی) اصلاً اطلاع نداشتن

    last but not least

    اسمش در آخر ذکر می‌شود؛ ولی از دیگران کمتر نیست، آخر از همه اما نه بی‌اهمیت‌ترین

    not a little

    کم نه، خیلی، بسیار

    not nearly

    اصلاً، به‌هیچ وجه

    ought not to (or oughtn't to)

    نبایستی، نمی‌بایستی، نباید

    not a snap

    به‌هیچ‌وجه، اصلاً، ابداً، نه حتی یک ذره

    not unlikely

    محتملاً، به احتمال زیاد

    Idioms

    not at all

    1- ابداً، اصلاً، به‌هیچ‌وجه 2- (تعارف) خواهش می کنم، مانعی ندارد

    whether or not

    به‌هر‌حال، در همه حال، در هر صورت، خواه‌ناخواه (برای بیان مواردی به کار می‌رود که تحت هر شرایطی به نتیجه‌ی یکسانی ختم می‌شوند)

    not give a red cent

    یک غاز هم ندادن، یک پول سیاه هم ندادن

    not worth a red cent

    یک غاز هم نیرزیدن، یک پول سیاه هم ارزش نداشتن

    not know someone from adam

    اصلاً نشناختن، اصلاً به جا نیاوردن

    Idioms بیشتر

    all that glitters is not gold

    نباید گول ظواهر را خورد

    not just any

    نه همه کس

    is not getting (going) anywhere

    به جایی نمی‌رسد، موفق نخواهد شد

    not anywhere near

    نه در این نزدیکی‌ها، دور

    not bad

    (عامیانه) نه بد، نسبتاً خوب

    not half bad (not so bad)

    (عامیانه) نه آنچنان بد، قابل‌قبول

    not bat an eye (or eyelash)

    (عامیانه) تعجب خود را نشان ندادن

    believe it or not

    می‌خوای باور کن می‌خوای باور نکن، شاید باورت نشه، (تأکید) واقعاً

    not as black as it is painted to be

    آنقدرها هم که می‌گویند بد نیست

    not breathe a word of (or about) something

    (درباره چیزی) اصلاً حرف نزدن، افشا نکردن

    not go a bundle on something

    (انگلیس - عامیانه) دوست نداشتن

    look as if butter would not melt in one's mouth

    تظاهر به کمرویی کردن، کمرو و معصوم به نظر آمدن

    not hold a candle to

    به خوبی چیز دیگری نبودن، به پای چیز دیگری نرسیدن، به گرد کسی نرسیدن

    the game is not worth the candle

    به زحمتش نمی‌ارزد، آفتابه خرج لحیم است، ارزشش را ندارد

    there is not enough room to swing a cat

    جا کم است، اینجا کوچک است

    not by a long chalk

    (انگلیس) به هیچ‌وجه، ابداً

    too many chiefs and not enough indians (or all chiefs and no indians)

    (عامیانه) وضعی که طی آن همه می‌خواهند دستور بدهند و ریاست کنند و کسی نیست که کارها را انجام دهد

    little to choose between (or not much to choose between)

    با هم فرق ندارند، مثل هم هستند

    not care (or give) a continental

    (امریکا) اصلاً اهمیت ندادن، خم به ابرو نیاوردن

    not worth a continental

    (امریکا) ارزش یک پول سیاه را نداشتن، یک غاز نیرزیدن

    not worth a damn

    (عامیانه - ناپسند) بی‌ارزش، خیلی بد

    not darken one's door (or doorway)

    به خانه‌ی کسی نرفتن، (به جایی) نرفتن

    not dry behind the ears

    (عامیانه) بی‌تجربه، ناآزموده، تازه کار

    eat to live, not live to eat

    برای زنده ماندن بخور؛ (ولی) برای خوردن زندگی نکن!

    not have the faintest idea

    اصلاً ندانستن، کاملاً بی‌اطلاع بودن

    not care (or give) a fig for (somebody or something)

    اصلاً اهمیت ندادن (به چیزی یا کسی)، ناچیز شمردن، عین خیال (کسی) نبودن

    not worth a fig

    کاملاً بی‌ارزش

    not turn a hair

    خم به ابرو نیاوردن، عین خیال نبودن، ککش هم نگزیدن، اصلاً اهمیت ندادن

    not the half of

    بخش کوچکی از، فقط کمی از

    not lift a hand

    (به‌ویژه در مورد کمک) اصلاً کاری نکردن، هیچ نکوشیدن

    not care (or give) a hang about

    عین خیال (کسی) نبودن، کک (کسی) نگزیدن، بی‌خیال بودن

    (not) make heads or tails of something

    فهمیدن، درک کردن، سر درآوردن از چیزی (معمولاً به‌صورت منفی می‌آید)

    not hear of

    اجازه ندادن، مسموع ندانستن، مورد بررسی قرار ندادن

    can not help oneself

    از خودداری عاجز بودن، ناتوان بودن (در جلوگیری)، اختیار دست خود (کسی)نبودن

    judge not, that ye be not judged

    (انجیل) درباره‌ی دیگران قضاوت نکن تا خودت مورد قضاوت قرار نگیری.

    not know (someone) from adam

    اصلاً نشناختن

    not that i know (of)

    من که خبر ندارم، من بی‌اطلاعم

    not in the least

    اصلاً، ابداً، نه حتی یک ذره

    not have a leg to stand on

    (عامیانه) دلیل و بهانه و مدرک یا شاهدی نداشتن، اصلاً حق یا شایستگی نداشتن

    not on your life

    (عامیانه) اصلاً، هرگز، ابداً، به هیچ‌وجه

    not by a long shot

    (عامیانه) ابداً، به‌هیچ وجه، اصلاً نه

    not to mention

    چه رسد به، حتی اگر ... را ذکر نکنیم، صرف‌نظر از

    not mince matters

    پرده‌پوشی نکردن، رک‌بودن

    more often than not

    اغلب، اکثراً، معمولاً

    not move a muscle

    واکنش نشان ندادن، تکان نخوردن

    nothing if not

    بسیار، خیلی

    as often as not (more often than not)

    اکثراً، بیشتر اوقات

    one swallow does not make a summer

    با یک گل بهار نمی‌شود

    not worth the paper it's written on

    (قرارداد یا دست‌نوشته) بی‌اعتبار، بی‌ارزش

    not be a patch on somebody (or something)

    به خوبی قبلی‌ها نبودن، به پای کس یا چیز دیگر نرسیدن

    people who live in glass houses should not throw stone

    اشخاص آسیب‌پذیر نباید به دیگران حمله کنند، شیشه‌فروش نباید سنگ‌پرانی کند

    not care (or give) a rap

    اصلاً اهمیت ندادن، بی‌تفاوت بودن

    not give a shit

    (عامیانه) اصلاً اهمیت ندادن

    not worth a shit

    (عامیانه) بی‌ارزش، بی‌مصرف، اصلاً به‌درد نخور

    not by a long sight

    ابداً، اصلاً، به‌هیچ‌وجه

    (not) all beer and skittles

    (همه‌اش) خوب و لذت‌بخش نیست

    not to be sneezed at

    (چیزی که) نباید کم‌ارزش یا کم‌اهمیت تلقی شود

    not for all the tea in china

    هر چه‌قدر هم که پاداش آن باشد

    (not) all there

    (عامیانه) خل

    there are none so blind as those who will not see

    آنان که چشم دارند و نمی‌بینند از همه کورترند

    not miss a trick

    از هیچ ترفندی فروگذار نکردن، به همه‌ی حیله‌ها متوسل شدن

    and what not

    و غیره، و خیلی چیزهای دیگر

    not worth a whoop

    (امریکا - عامیانه) کاملاً بی‌ارزش

    not to worry!

    (عامیانه) جای نگرانی نیست!، بیم به دل راه ندهید!

    not worth a damn (or a straw etc.)

    کاملاً بی‌ارزش

    nothing (or not much) to write home about

    غیرجالب توجه، پیش‌پا افتاده، آنچه که آش دهان‌سوزی نیست

    not born yesterday

    از پشت کوه نیامدن

    why not

    چرا که نه، آیا بهتر نیست که، چه ایرادی داره؟، چرا...نکنیم؟

    not playing with a full deck

    یک تخته کم داشتن، عقل درست‌وحسابی نداشتن، باهوش نبودن، خُل بودن، احمق بودن

    not a spark of decency

    دریغ از ذره‌ای ادب و احترام، دریغ از ذره‌ای معرفت و نجابت

    سوال‌های رایج not

    معنی not به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی “not” در زبان فارسی به «نه» یا «علامت نفی» ترجمه می‌شود.

    کلمه‌ی not یکی از پرکاربردترین و پایه‌ای‌ترین کلمات در زبان انگلیسی است که برای منفی کردن افعال، صفت‌ها، قیدها و دیگر اجزای جمله به کار می‌رود. وقتی می‌گوییم «I am not tired»، منظور این است که «من خسته نیستم». این واژه نقش حیاتی در بیان نقیض یا رد چیزی دارد و به ما امکان می‌دهد مفاهیم مثبت را به شکل منفی بیان کنیم، که بخش مهمی از مهارت‌های دستوری و مکالمه‌ای در انگلیسی است.

    از نظر دستوری، not معمولاً بعد از فعل کمکی (مثل is, are, do, have) قرار می‌گیرد و جمله را به صورت منفی درمی‌آورد. برای مثال، در جمله‌ی «She does not like coffee»، not باعث می‌شود جمله به معنای «او قهوه را دوست ندارد» باشد. این ساختار ساده اما بسیار انعطاف‌پذیر است و می‌تواند در جملات زمان‌های مختلف، شرایط مختلف و با انواع افعال به کار رود.

    علاوه بر نقش دستوری، not در مکالمات محاوره‌ای و نوشتار غیررسمی نیز کاربرد فراوان دارد و اغلب با لحن تأکیدی یا طنزآمیز به کار می‌رود. برای نمونه، در جمله‌ی «I’m not saying it’s easy, but…» یعنی «نمی‌گویم که آسان است، اما…»، not باعث تأکید بر رد یک نظر یا قضاوت می‌شود و به بیان ظرافت‌های معنایی کمک می‌کند.

    همچنین، not می‌تواند با سایر عبارات یا ترکیب‌ها به شکل مضاعف برای بیان تأکید یا شدت منفی استفاده شود. ترکیب‌هایی مانند «not at all» (اصلاً) یا «not only… but also» (نه تنها… بلکه) نمونه‌هایی از انعطاف‌پذیری این کلمه هستند که به جملات رنگ و عمق معنایی بیشتری می‌بخشند و مهارت زبانی را غنی می‌کنند.

    یادگیری و تسلط بر not برای هر زبان‌آموزی ضروری است، زیرا بدون آن بیان منفی و رد مفاهیم امکان‌پذیر نیست. این واژه کوتاه اما بنیادین، پایه‌ی بسیاری از جملات انگلیسی را تشکیل می‌دهد و کاربرد صحیح آن باعث می‌شود مکالمات و نوشتار دقیق، روان و طبیعی به نظر برسند.

    ارجاع به لغت not

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «not» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/not

    لغات نزدیک not

    • - nosy
    • - nosy parker
    • - not
    • - not (too) bad
    • - not a
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.