امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Switching

American: ˈswɪtʃɪŋ British: ˈswɪtʃɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    switched
  • شکل سوم:

    switched
  • سوم‌شخص مفرد:

    switches

معنی

B1
راه‌گزینی، تقسیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد switching

  1. verb Exchange or give (something) in exchange for
    Synonyms:
    swapping trading substituting exchanging shifting whipping swopping turning transferring sidetracking interchanging changing flogging commuting diverting
  1. verb Make a shift in or exchange of
    Synonyms:
    shifting changing
  1. verb Cause to go on or to be engaged or set in operation
    Synonyms:
    flipping alternating tacking throwing interchanging
  1. verb To move to and fro vigorously and usually repeatedly
    Synonyms:
    waving waggling wagging
  1. noun The act of changing one thing or position for another
    Synonyms:
    switch shift

ارجاع به لغت switching

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «switching» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/switching

لغات نزدیک switching

پیشنهاد بهبود معانی