با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Switching

American: ˈswɪtʃɪŋ British: ˈswɪtʃɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    switched
  • شکل سوم:

    switched
  • سوم‌شخص مفرد:

    switches

معنی

B1
راه‌گزینی، تقسیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد switching

  1. verb Exchange or give (something) in exchange for
    Synonyms: swapping, trading, substituting, exchanging, shifting, whipping, swopping, turning, transferring, sidetracking, interchanging, changing, flogging, commuting, diverting
  2. verb Make a shift in or exchange of
    Synonyms: shifting, changing
  3. verb Cause to go on or to be engaged or set in operation
    Synonyms: flipping, alternating, tacking, throwing, interchanging
  4. verb To move to and fro vigorously and usually repeatedly
    Synonyms: waving, waggling, wagging
  5. noun The act of changing one thing or position for another
    Synonyms: switch, shift

ارجاع به لغت switching

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «switching» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/switching

لغات نزدیک switching

پیشنهاد بهبود معانی