جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "م" (صفحه 3)
مال شناس
مال عهد بوق
مال عهد دقیانوس
مال عهد عتیق
مال غارت شده
مال کدام
مال کسی بودن
مال کسی را خوردن
مال کی
مال ما
مال مردم خور
مال مسروقه
مال من
مال منقول
مال و منال
مال وقفی
مالا
مالاتیون
مالاریا
مالاریا خیز
مالاریایی
مالاکیت
مالاگاسی
مالامال
مالامال بودن
مالامال کردن
مالامالی
مالاندن
مالاوی
مالبند
مالبند و خاموت
مالبندی کردن
مالت
مالت دار
مالت را خیساندن
مالتایی
مالتی
مالدار
مالداری
مالدن
مالدیو
مالزی
مالش
مالش آرشه بر سیم ویولن و غیره
مالش تند
مالش دادن
مالش دادن با حوله
مالش دادن با دست
مالش دهنده
مالش رفتن
مالشگر
مالشگری
مالشی
مالک
مالک الرقاب
مالک املاک فئودال
مالک بزرگ
مالک بودن
مالک چیزی بودن
مالک دوباره چیزی کردن
مالک رنچ
مالک زمین
مالک سند
مالک شدن
مالک غایب از ملک
مالک کلان کشتزار
مالک مطلق
مالکانه
مالکیت
مالکیت اشتراک
مالکیت بخشی از چیزی
مالکیت جمعی
مالکیت را انتقال دادن
مالکیت غایبانه
مالکیت قانونی
مالکیت مشترک
مالکیت مطلق
مالکیت مطلق دولت
مالکیت معنوی
مالکیت نوبتی
مالکین مشاع
مالگیری
مالنده
مالوف
ماله
ماله کشی کردن
مالی
مالی شناسی
مالی گاتانی
مالیات
مالیات آسیاب و کارخانه
مالیات اضافی
مالیات بده
مالیات بر ارث
مالیات بر ارزش افزوده
مالیات بر سرمایه
مالیات بر صادرات و واردات
مالیات بردار
مالیات بردرآمد
مالیات بستن
مالیات بندی
مالیات بیش از حد گرفتن
مالیات خرید
مالیات داخله
مالیات دهنده
مالیات سرانه
مالیات سرشماری
مالیات غیر مستقیم
مالیات غیرمستقیم
مالیات فروش
مالیات کسر شده از حقوق ماهیانه
مالیات کسر کردن
مالیات گذاری
مالیات گرفتن
مالیات گزاف
مالیات مستقیم
مالیات مقرر کردن
مالیات وضع کردن
مالیاتچی
مالیاتی
مالیبدنم
مالیخولیا
مالیخولیائی
مالیخولیایی
مالیدن
مالیدن با پنجه
مالیدن با چیز کثیف
مالیدن با صدای خش خش
مالیدن برروی چیزی
مالیدن به
مالیدن به طور سطحی و ملایم
مالیدن تند و سطحی
مالیدن خمیر
مالیدن رنگ
مالیدن گل
مالیدن محکم
مالیدن و به خورد دادن
مالیدن و پخش کردن
مالیدن و رد شدن
مالیدن و وارد کردن
مالیدنی
مالیده
مالیده شدن به چیزی
مالیه
مالیه چی
مام
مام وطن
ماما
ماماچه
مامان
مامانی
مامایی
مامبا
مامضی
مامن
ماموت
مامور
مامور آتش نشانی
مامور آتشخانه
مامور اخلال گری
مامور ارشد
مامور استخدام ورزشکاران پرآتیه
مامور اعدام
مامور براندازی
مامور به دار زدن
مامور بهداری ارتش
مامور پخش صدقه و خیرات
مامور پرداخت
مامور پست
مامور تجسس قتل
مامور تحقیق
مامور تحقیقات
مامور تحویل
مامور تحویل شیر در خانه ها
مامور ثبت احوال
مامور جریمه پارکینگ
مامور جنگل بانی
مامور چسباندن پوستر
مامور حفظ نظم جلسه در دادگاه
مامور حفظ نظم در دادگاه
مامور خرید
مامور خواربار و کارپردازی ارتش
مامور دادگاه
مامور دونپایه
مامور زنجیر
مامور ستون پنجم
مامور سمپاشی
مامور شناسایی
مامور طبقه بندی
مامور عالی رتبه
مامور کردن
مامور کفن و دفن
مامور کنترل
مامور گرداوری مالیات
مامور گشت
مامور مخفی
مامور ناظر
مامور نجات غریق
مامور نظارت بر مجرمان مشمول آزادی مشروط
مامور نظافت
مامور وصول مالیات
مامور یافتن اشخاص هنرمند
ماموران
ماموران آگهگیری
ماموران بازرسی کشتی
ماموران عالی رتبه
ماموریت
ماموریت اعطا شده
ماموریت دادن
ماموریت دادن برای اقامت
ماموریت دادن به
ماموریت فرستادگان
مامول
مامی
مامیثا
مامیران
مامیزه
مامیسا
مامیشا
مان
مان هاتان
مانا
مانائی
ماناکه
ماناگوا
مانبد
مانبد شناسانه
مانبد شناسی
مانبدشناس
مانبدگان
مانبدگاه
مانبدی
مانتا
مانتو
مانتیس
ماند
ماند کردن
ماندآب
ماندا کردن
مانداب
مانداب زمین
ماندابگاه
مانداک
مانداکی
ماندگار
ماندگار شدن
ماندگار کردن
ماندگاری
ماندگان
ماندگاه
ماندگاه آسفالت شده
ماندگر
ماندگران
ماندگری
ماندگی
ماندگی هوا
ماندن
ماندن برای مدت کوتاه
ماندن به طور موقت
ماندن بیشتر از حد معین
ماندن بیشتر از دیگری
ماندن در محلی
ماندن در نزدیکی چیزی
ماندنی
ماندولین
مانده
مانده شدن
مانده کردن
مانژ
مانست گری
مانستگر
مانستگی
مانستن
مانستنی
مانسته
مانسون
مانش
مانش سنج
مانشگاه
مانشگر
مانشگری
مانشی
مانع
مانع آفرین
مانع آفرینی
مانع انداز
مانع ایجاد کردن
مانع پرواز شدن
مانع پیشرفت شدن
مانع حقوقی
مانع خیابانی برای پس نگهداری جمعیت
مانع دخول آب
مانع در جنگ های خیابانی
مانع در سطح آب به صورت شناور
مانع ساختن
مانع شدن
مانع شنی
مانع عبور شدن
مانع گذاشتن بر سر راه کسی
مانع نژادی
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
glasses
glass
ticket
taxi
wheel
boat
water
pail
cafe
trousers
bedroom
table
nose
bird
elephant
box
money
towel