لیست الفبای فارسی: حرف "ک" (صفحه 12)

• کلید انداختن
• کلید اهرمی
• کلید بازکننده قفل های ساده
• کلید باس
• کلید برق
• کلید پیانو
• کلید چاقویی
• کلید چفت در
• کلید حل مسئله
• کلید دار
• کلید در خانه
• کلید در ورودی
• کلید دی در میزان سی ماژور
• کلید روغنی
• کلید روکار
• کلید سل
• کلید شدن
• کلید قفل در
• کلید کردن
• کلید کشویی
• کلید موفقیت
• کلیددار زندان
• کلیددار کردن
• کلیدی
• کلیزدان
• کلیس
• کلیسا
• کلیسا رو
• کلیسای اپیسکوپال
• کلیسای ارتدکس شرقی
• کلیسای اسقفی
• کلیسای انگلستان
• کلیسای انگلیکان
• کلیسای برخوردار از امتیازات بازرگانی
• کلیسای بزرگ
• کلیسای بومی مصر و اتیوپی
• کلیسای جامع
• کلیسای جهانی
• کلیسای روم
• کلیسای صومعه
• کلیسای قبطی
• کلیسای کاتولیک
• کلیسای کاتولیک رومی
• کلیسای کوچک
• کلیسای وابسته به صومعه
• کلیسای یونیتاری
• کلیسایی
• کلیسیا
• کلیسیایی
• کلیشه
• کلیشه ای
• کلیشه داگر
• کلیشه ساختن
• کلیشه ساز
• کلیشه سازی کردن
• کلیشه کردن
• کلیشه مسی
• کلیک
• کلیم
• کلیم الله
• کلیمی
• کلیمیان
• کلینتون
• کلینک
• کلینکر
• کلینکس
• کلینیک
• کلیوی
• کلیه
• کلیه افروختگی
• کلیه بازیگران
• کلیه تباهی
• کلیه سهام یک نفر
• کلیه مسابقات را بردن
• کلیه نت ها
• کلییت عظیم و پیچیده
• کم
• کم -
• کم آب
• کم آبی
• کم آفتاب
• کم آمد و رفت
• کم آمدن
• کم آموز
• کم آموز بودن
• کم آموزی
• کم آموزی کردن
• کم آوردن
• کم اثر کردن
• کم ادب
• کم ادعا
• کم اراده
• کم ارتفاع
• کم ارتفاعی
• کم ارج
• کم ارج سازی
• کم ارج کردن
• کم ارج نمودن
• کم ارزش
• کم ارزش جلوه دادن
• کم ارزش نمایاندن
• کم از
• کم از کسی گرفتن
• کم اسپرینی
• کم استحکام
• کم استقامت
• کم اشتغال
• کم اشتغالی
• کم اشتها از نظر جنسی
• کم اشتیاق
• کم اشکوب
• کم اعتنایی کردن
• کم اندازه
• کم اهمیت
• کم اهمیت پنداری
• کم اهمیت پنداشتن
• کم اهمیت تر
• کم اهمیت جلوه دادن
• کم اهمیت قلمداد کردن
• کم اهمیت کردن
• کم اهمیتی
• کم باد
• کم باران
• کم بارانی
• کم بازده
• کم بازدهی
• کم بر
• کم برد
• کم بسامد
• کم بکار رفته
• کم بلندی
• کم بلندی تر از اطراف خود
• کم بنیه
• کم بنیه کردن
• کم بودن
• کم بها
• کم بها شدن
• کم بها کردن
• کم پای
• کم پای کسی حساب کردن
• کم پخته
• کم پرازه
• کم پرداخت کردن
• کم پشت
• کم پشت شدن
• کم پشت کردن
• کم پشتی
• کم پولی
• کم پهنا
• کم پیدا کردن
• کم پیدائی
• کم پیشرفت
• کم تجربه
• کم تحرک
• کم تخمین زدن
• کم تراکم
• کم تراکم شدن
• کم تراکم کردن
• کم تردد
• کم تغذیه
• کم تمدن
• کم توان
• کم توان سازی
• کم توان شدن
• کم توان کردن
• کم توانی آموزشی
• کم توانی در یادگیری
• کم توجه
• کم توجهی
• کم توجهی کردن به
• کم تولید
• کم جاذبه از نظر جنسی
• کم جاگیر
• کم جرات
• کم جرئت
• کم جربزه
• کم جلوه کردن
• کم جمعیت
• کم جوش و خروش
• کم چگال
• کم چگالی
• کم چگالی شدن
• کم چگالی کردن
• کم حاصل
• کم حافظه
• کم حجم
• کم حرارت
• کم حرف
• کم حرف تا سرحد بی ادبی
• کم حرفی
• کم حقوق دادن
• کم حواس
• کم حوصله
• کم خجالت
• کم خرج
• کم خرج کردن
• کم خرج کن
• کم خرد
• کم خطا
• کم خواب
• کم خوابی
• کم خوانده
• کم خوراک
• کم خوراک دادن
• کم خوراکی به علل روحی و عصبی
• کم خوراکی شدید
• کم خوری
• کم خون
• کم خونی
• کم خونی مدیترانه ای
• کم دادن
• کم داری
• کم داشتن
• کم دانش ولی غره
• کم دردی
• کم دل
• کم دل و جرات
• کم دوام
• کم دود
• کم راندمان
• کم رتبه
• کم رسته
• کم رستی
• کم رشد
• کم رشدی
• کم رنگ
• کم رنگ ساز
• کم رنگ شدن پارچه
• کم زحمت
• کم زدن
• کم زمان
• کم زور
• کم زور کردن
• کم زوری
• کم ژرفا
• کم ژرفایی
• کم سابقه
• کم سال
• کم سخن
• کم سر و صدا
• کم سرعت
• کم سن و سال
• کم سنجیده
• کم سو
• کم سواد
• کم سود
• کم سوشدن نور
• کم شتاب
• کم شدت
• کم شدگی
• کم شدن
• کم شدن ارزش و مقدار
• کم شدن اندازه و رتبه
• کم شدن به سرعت
• کم شدن به طور موقت و کم
• کم شدن تدریجی
• کم شده
• کم شور
• کم شهوت
• کم شیب
• کم صدا
• کم ظرفیت
• کم عرض
• کم عقل
• کم عقلی
• کم علاقه به جماع
• کم عمر
• کم عمق
• کم عمقی
• کم غلظت
• کم فرآور
• کم فرآوری کردن
• کم فرصت
• کم فروش
• کم فروشی
• کم فشاری
• کم فعالیت
• کم قدرت
• کم قدرت کردن
• کم قطر
• کم قند خونی
• کم قوت
• کم قوتی
• کم قوه
• کم قیمت
• کم کار
• کم کار آیی
• کم کارمند
• کم کاری
• کم کاری غده تیروئید
• کم کاست
• کم کاسه
• کم کرد
• کم کردن
• کم کردن ارزش و مقدار
• کم کردن اندازه و رتبه
• کم کردن تدریجی
• کم کردن صدا
• کم کردن قیمت
• کم کردن میزان اشتعال