spot, stain, smut, macula, stigma, freckle, discoloration, blot, splash, speckle, fleck, splotch, slur
spot
stain
smut
macula
stigma
freckle
discoloration
blot
splash
speckle
fleck
splotch
slur
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رومیزی خیلی لک داشت.
The tablecloth had many spots.
لک افتادن
to spot
پیراهنت را لک نکن.
Don't splash your dress.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «لک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/لک