با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Chained

American: ˈt͡ʃeɪnd British: t͡ʃeɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    chains
  • وجه وصفی حال:

    chaining

معنی

  • زنجیره‌ای، زنجیره‌ای کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chained

  1. verb To bind
    Synonyms: shackled, trammelled, restrained, tied, manacled, leashed, handcuffed, confined, fastened, embraced, constrained, connected, fettered, collared, bonded, trained, tethered, strung, hobbled, set, bound, secured, moored, hamstrung, linked, joined, hampered, ironed, filed
  2. verb Fasten or secure with chains
    Synonyms: tethered, secured, attached, connected
    Antonyms: unchained
  3. adjective Bound with chains
    Synonyms: enchained

ارجاع به لغت chained

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chained» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chained

لغات نزدیک chained

پیشنهاد بهبود معانی