گذشتهی ساده:
came alongشکل سوم:
came alongسومشخص مفرد:
comes alongوجه وصفی حال:
coming alongآمدن، رسیدن، پیدا شدن، از راه رسیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Suddenly a taxi came along and we hopped in.
ناگهان تاکسیای از راه رسید و سوار شدیم.
Just when we were about to leave, she came along.
درست وقتی که میخواستیم برویم، پیدایش شد.
همراه آمدن، مشایعت کردن، همراهی کردن، ملحق شدن، آمدن با کسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He came along with us even though he wasn’t invited.
با اینکه دعوت نشده بود، با ما همراه شد.
I’m going to the market. come along if you’re free.
دارم به بازار میروم. اگر وقت داری، به من ملحق شو.
انگلیسی بریتانیایی زودباش، بجنب، عجله کن، راه بیفت
Come along! We haven’t got all day.
بجنب! ما که کل روز رو وقت نداریم.
Come along now, or we’ll miss the train.
عجله کن، وگرنه قطار رو از دست میدیم.
پدیدار شدن، ظاهر شدن، به وجود آمدن، به دنیا آمدن
A great idea came along just as we needed it.
درست وقتی که به ایدهای عالی نیاز داشتیم، بهوجود آمد.
With the new technology, many changes have come along.
با فناوری جدید، تغییرات زیادی پدیدار شده است.
پیشرفت کردن، روبهراه شدن، بهبود پیدا کردن، بهتر شدن، توسعه یافتن، رشد کردن، پیش رفتن
Your cooking skills are coming along well!
مهارتهای آشپزی شما بهخوبی درحال بهتر شدن است.
The project is coming along nicely.
پروژه بهخوبی درحال پیش رفتن است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come along» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-along