با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Payback

ˈpeɪbæk ˈpeɪbæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    paybacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    اقتصاد برگشت سرمایه، سود
    • - Shareholders are awaiting a cash payback from the deal.
    • - سرمایه‌داران منتظر سود نقدی‌شان از معامله هستند.
    • - payback period
    • - دوره بازگشت سرمایه
  • noun uncountable
    پاداش، نتیجه،‌ سزا، اجر، عوض، تقاص
    • - The problems she was experiencing felt like payback for her past mistakes.
    • - انگار مشکلاتی که از سر می‌گذراند نتیجه اشتباهات گذشته‌اش بود.
    • - I guess it’s payback time.
    • - فکر کنم وقت تقاص پس دادن است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد payback

  1. noun return
    Synonyms: accrual, accruement, compensation, gain, gate, income, interest, proceeds, profit, reciprocation, recompense, reimbursement, reparation, repayment, reward, take, yield

ارجاع به لغت payback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «payback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/payback

لغات نزدیک payback

پیشنهاد بهبود معانی