با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Timeout

ˌtaɪmˈaʊt ˌtaɪmˈaʊt ˌtaɪmˈaʊt ˌtaɪmˈaʊt ˌtaɪmˈaʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    timeouts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(ورزش) وقفه‌ی کوتاه، تایم‌اوت
- The coach requested a timeout.
- مربی درخواست تایم‌اوت کرد.
- There is no remaining timeout for the team.
- هیچ تایم‌اوتی برای تیم باقی نمانده است.
noun countable
(مسائل تربیتی) تکنیک تایم‌اوت (به‌منظورِ تأدیب کودک به جای تنبیه بدنی و جدا کردن موقت فرد از محیطی که در آن مرتکب رفتار غیرقابل قبول شده است)، وقفه‌ی کوتاه
- The little boy's mother gave him a timeout after he hit his friend.
- پس از اینکه دوستش را زد، مادر این پسربچه او را از محیط دور کرد.
- When I was a child, my mother was always giving me a timeout.
- وقتی بچه بودم، مادرم همیشه به‌جای تنبیه، وقفه‌ای به من می‌داد [تا رفتار اشتباهم را اصلاح کنم].
noun countable
(مسائل کاری و شغلی و تحصیلی و غیره) وقفه‌ی کوتاه، مرخصی کوتاه‌مدت
- She took a time out from her job.
- از کارش مرخصی کوتاه‌مدت گرفت.
- It’s very beneficial to take time out to relax each day.
- وقفه‌ی کوتاه روزانه برای استراحت، بسیار مفید است.
noun countable
کامپیوتر مکث، وقفه، توقف (در اجرای درخواست)
- File transfer has failed because of the timeout.
- انتقال فایل به‌دلیل وقفه در اجرای درخواست انجام نشد.
- If an timeout occurs, you may need to sign back on to the server.
- اگر در اجرای درخواست، وقفه ایجاد شود؛ ممکن است لازم شود دوباره وارد سرور شوید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد timeout

  1. noun suspension of activity
    Synonyms: break, breather, breathing spell, halt, interlude, intermission, letup, lull, pause, recess, rest, short break, spell

ارجاع به لغت timeout

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «timeout» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/timeout

لغات نزدیک timeout

پیشنهاد بهبود معانی