جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید اشتراک یکساله با ٪۳۱ تخفیف
خرید
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 25)
به اهتزاز درآوردن شمشیر
به ایستایش رسیدن
به این در وآن در زدن
به این زودی
به این سند
به این سو
به این محل
به این و آن متوسل شدن
به این-
به اینجا
به باد استهزا گرفتن
به باد انتقاد گرفتن
به باد پرسش گرفتن
به باد تمسخر گرفتن
به باد کتک گرفتن
به باد ناسزا گرفتن
به بادفنادادن
به بار آوردن
به بار آوردن محصول نتیجه
به بار آوردن نتیجه
به باریکی مو
به بازار بردن
به بازی گرفتن
به بازی گماشتن
به بازی نگرفتن
به بالا
به بالاترین سطح رساندن
به بخت و طالع واگذار کردن
به بخش خصوصی سپردن
به بدترین وجه
به بدی
به برق زدن
به بستر بردن
به بستر رفتن
به بطالت گذراندن
به بعد
به بعد موکول سازی
به بعد موکول کردن
به بلندی
به بلندی زانو
به بن بست رسیدن
به بندگی درآوردن
به بویه مهار بستن
به به
به بهانه
به بهای
به بهترین وجه
به بهره گذاشتن
به بی تفاوتی
به بی خیالی
به بیان دقیق تر
به بیان دیگر گفتن
به بیان دیگرنوشتن
به بیان منصفانه تر
به بیراهه هدایت کردن
به بیرون
به بیرون فرستادن
به بیشترین درجه
به بیگاری گرفتن
به پا داشتن
به پا کردن
به پاخاستن
به پاس
به پاسداری گماشتن
به پای چیزی رسیدن
به پای کسی افتادن
به پای کسی رسیدن
به پایان رساندن
به پایان رساندن امید
به پایان رساندن عمر
به پایان رسانی
به پایان رسیدن
به پایان رسیده
به پایان نرسیده
به پدال فشار آوردن
به پرواز درآمدن
به پرواز درآوردن
به پریز برق وصل کردن
به پست دادن
به پنداری
به پهلو
به پهنای
به پیسی افتادن
به پیش
به پیشرفت چیزی کمک کردن
به پیوست فرستادن
به تاج و تخت رسیدن
به تاخیر انداختن
به تاریخ گذشته نوشتن
به تازگی
به تته پته افتادن
به تحصیل واداشتن
به تخم نشستن
به تخم نشسته
به تخمم!
به تدریج
به تدریج فراخ شدن
به تدریج ناپدید شدن
به تدریجی که
به ترتیب
به ترتیب الفبا
به ترتیب معین
به ترنم درآمدن
به تساوی
به تشنگی
به تصور اینکه
به تصویب رساندن
به تعلیق در آوردن
به تعویق انداختن
به تعویق انداختن مجازات
به تعویق اندازی
به تفصیل
به تفصیل بحث کردن
به تفصیل شرح دادن
به تفصیل نگاشتن
به تق تق انداختن
به تقریب
به تقلا درآ وردن
به تقلا درآمدن
به تقلید از
به تکه های ریز
به تلاطم درآوردن
به تلق تلق در آوردن
به تلق و تولوق انداختن
به تلوتلو خوردن انداختن
به تله افتادن
به تله انداختن
به تله اندازی
به تمام معنا
به تمام معنی
به تمامی
به تن کردن جامه
به تناسب
به تناوب
به تندی
به تنگ آمدن
به تنگ آوردن
به تنگ آوردن مداوم
به تنهایی
به توافق رسیدن
به توان چهار
به توان دوم رساندن
به توان سه رساندن
به توپ بستن
به توپ مسلح بودن
به توحش کشاندن
به تور زدن
به تور زده شده
به ته بردن
به ثبت رساندن
به ثبت رساندن در خواست
به ثبت رساندن شکایت
به ثبت رسیده
به ثبت رسیده به طور رسمی
به ثبت رسیده و انحصاری
به ثبت نرسیده
به ثبوت رساندن
به ثبوت رساندن اصالت چیزی
به ثبوت رساندن رسم
به ثبوت رساندن شهرت نظریه
به ثبوت رسانی
به ثبوت رسیده
به ثمر رساندن
به ثمررسی
به جا
به جا آوردن
به جا گذاشتن
به جا گذاشتن از خود
به جا ماندن
به جاماندن
به جامانده
به جان خودم
به جانشینی خود برگزیدن
به جاه و مقام رساندن
به جای
به جای چیزی بودن
به جای چیزی دیگر گرفتن
به جای خود
به جای کسی دیگر گرفتن
به جای کسی رفتن
به جای والدین
به جایی ریختن
به جایی نرسیدن
به جریان انداختن در دستگاه
به جز
به جست و خیز درآوردن
به جفت گیری آوردن
به جلو
به جلو راندن
به جنب و جوش افتادن
به جنب و جوش در آوردن
به جنبش آوردن
به جنگ ادبی افزودن
به جنگ انداختن
به جواهر آراستن
به جورهای مختلف
به جوش و خروش آمدن
به جوش و خروش آوردن
به جهاتی
به جهت
به جهش درآوردن
به جهنم!
به جیب زدن
به جیب زنی
به جیرینگ جیرینگ درآوردن
به چاک زدن
به چالش طلبیدن
به چپ چپ
به چرا روی
به چرا واداشتن
به چرخش درآوردن
به چشم
به چشم خوردن
به چشم دیدن
به چند زبان
به چند شاخه تقسیم شدن
به چند مثلث تقسیم کردن
به چندش آوردن
به چنگ آوردن
به چه دلیل
به چه سبب
به چه علت
به چه محل
به چه میزان
به چهار بخش تقسیم کردن
به چهار میخ کشیدن
به حال اول برگرداندن
به حال تهوع درآوردن
به حال خود رها شده
به حال خود گذاری
به حال زار درآوردن
به حال کمال رسانی
به حالت اول برگرداندن
به حالت پیشین بازگشتن
به حالت پیشین درآوردن
به حالت تعلیق درآمدن
به حالت دلخواه در آوردن
به حالت مانستگی درآمدن
به حالت نوچگی درآمدن
به حبه های مکعب تبدیل کردن
به حد اشباع
به حد اعلی رسیدن
به حد افراط
به حد اکثر
به حد امکان
به حد کفاف
به حد کفایت
به حد کمال رساندن
به حد متوسط
به حد وافر
به حد وفور
به حد وفور وجود داشتن
به حداقل رساندن
به حداکثر
به حداکثر درجه اشباع رساندن
به حداکثر رساندن
به حداکثر رسانی
به حرف درنیامدنی
به حرکت در آمدن با آب
به حرکت در آوردن
به حرکت در آوردن بر سطح آب
به حرکت در آوردن برچیزی
به حرکت در آوردن در هوا
به حرکت درآمدن
به حرکت درآمدن با باد
به حرکت درآوردن
به حساب آمدن
به حساب آمده
به حساب آوردن
به حساب بدهکار کسی گذاشتن
به حساب خودم
به حساب در نیامده
به حساب گذاشتن
به حساب گذاشتن چک
به حساب گذاشتنی در بانک
به حساب نیاوردن
به حق
به حق جلوه دادن
به حق دانستن
به حکم آنکه
به حکم ضرورت
به حواله کرد
به حیات ادامه دادن
به خارج
به خارش آوردن
به خاطر
به خاطر ...
به خاطر آوردن
به خاطر آوردن گذشته
به خاطر آوری
به خاطر داشتن
به خاطر سپاری
به خاطر سپردن
به خاطر سپردن دقیق
به خاطر شغل
به خاطر مقام فعلی
به خاطرآوردن
به خاطرآوری
به خاطرآوری خاطرات گذشته
به خاطرداشتن
‹
1
2
...
22
23
24
25
26
27
28
...
39
40
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
career path
carful
carpe diem
carry out market research
deactivation
debilitating
decorum
designation
desirous
azlon
bandwidth
bane
bang up
barrister
bathhouse
برگشت
مستند
مشاوره
معتاد
معلول
مقایسه
منحصربهفرد
منطقه
منقل
مهماندار
موتورسیکلت
مومیایی
مچ دست
میخچه
میخک