Fast Dictionary - فست دیکشنری
فهرست فهرست
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم AI
  • نرم‌افزار‌ها
    • نرم‌افزار اندروید مشاهده
      نرم‌افزار اندروید
    • نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
      نرم‌افزار آی او اس
    • افزونه‌ی کروم مشاهده
      افزونه‌ی کروم
  • تماس با ما
  • درباره‌ی ما
  • خرید اشتراک
  • وبلاگ
  • لغات من
  • الف
  • ب
  • پ
  • ت
  • ث
  • ج
  • چ
  • ح
  • خ
  • د
  • ذ
  • ر
  • ز
  • ژ
  • س
  • ش
  • ص
  • ض
  • ط
  • ظ
  • ع
  • غ
  • ف
  • ق
  • ک
  • گ
  • ل
  • م
  • ن
  • و
  • ه
  • ی

لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 27)

  • به دنبال خود کشیدن
  • به دنبال رفتن
  • به دنبال هم
  • به دنیا آوردن
  • به دنیاآمدن
  • به دو بخش برابر تقسیم کردن
  • به دو زبان
  • به دو سو
  • به دوران آوردن
  • به دوش کشیدن
  • به دوش گرفته
  • به دهات رفتن
  • به دیدن کسی رفتن
  • به دیدن من آمد
  • به دیگران مجال ندادن
  • به دیگری دادن
  • به دیگری واگذاردن
  • به دین دیگری درآمدن
  • به دین دیگری درآوردن
  • به دین مسیح در آوردن
  • به ذهن آمدن
  • به ذهن آوردن
  • به ذهن خطورکردن
  • به ذهن سپردن
  • به راحتی
  • به راست راست
  • به راستی
  • به راه حل مرضی الطرفین رسیدن
  • به راه خود ادامه دادن
  • به راه خود رفتن
  • به راه روی واداشتن
  • به رای العین
  • به رایگان
  • به رتبه خدایی رساندن
  • به رتبهی بالاتری ارتقا دادن
  • به رحم آمدن
  • به رخ او کشیدن اشتباه
  • به رخ کسی کشیدن
  • به رخ کشی
  • به رخ کشیدن
  • به رژه رفتن
  • به رسمیت شناختن
  • به رسمیت شناختن کشوری
  • به رسمیت شناسی
  • به رشته کشیدن
  • به رضایت خاطر
  • به رعشه انداختن از شدت خشم
  • به رعشه انداختن از شدت خنده
  • به رعشه انداختن از شدت غم
  • به رغم
  • به رقت آوردن
  • به رقت درآوردن
  • به رقص درآمدن
  • به رگبار بستن
  • به رمز درآوردن
  • به رنگ آجر
  • به رنگ آسمان
  • به رنگ برنج
  • به رنگ خون
  • به رنگ دود
  • به رنگ سرخ
  • به رنگ شراب
  • به رنگ کاه
  • به رنگ مس
  • به رنگ و طرح مرمر درآوردن
  • به رنگ های روشن
  • به رنگ های گوناگون ترسیم کردن
  • به رنگ های گوناگون تصویرکردن
  • به رواج در آوردن
  • به رواگ در آوردن
  • به روال
  • به روز
  • به روز آوردن
  • به روز آورده
  • به روز آوری
  • به روش
  • به روش آئینی
  • به روش آرمان گرایانه رفتار کردن
  • به روش آرمان گرایانه نشان دادن
  • به روش انسان گرایانه
  • به روش انسانی
  • به روش ایلیاتی
  • به روش بچگانه
  • به روش بد
  • به روش تئاتری
  • به روش تحلیلی
  • به روش تشریفاتی
  • به روش جوانان
  • به روش دمکراتیک
  • به روش رویدادنگاری
  • به روش زناشویی
  • به روش ژیمناستیکی
  • به روش شبانی
  • به روش غیر سیاسی
  • به روش غیر معمول
  • به روش کرال
  • به روش کلاسیک
  • به روش کوبیسم
  • به روش لردها
  • به روش معین
  • به روش نمایشی
  • به روش نو
  • به روش نوین
  • به روش همیشگی
  • به روی خود نیاوردن
  • به ریسمان کشیدن
  • به ریشه زدن
  • به زاساز
  • به زانو درآمدن
  • به زانودرآمدن
  • به زبان آمدن
  • به زبان آوردن
  • به زبان آوردن به صورت واژه
  • به زبان آوری
  • به زبان بخصوص
  • به زبان زرگری حرف زدن
  • به زبان محلی
  • به زبان نیاورده
  • به زبان واره حرف زدن
  • به زحمت انداختن
  • به زحمت تنفس کردن
  • به زرو ستاندن
  • به زعم
  • به زعم خود
  • به زمان های پیش
  • به زندگی ادامه دادن
  • به زنی گرفتن
  • به زودی
  • به زور
  • به زور اسلحه
  • به زور باز کردن
  • به زور بردن
  • به زور به خورد کسی دادن
  • به زور به دست آوردن
  • به زور به کاری واداشتن
  • به زور بیرون کردن
  • به زور جماع کردن
  • به زور خجالت وادار کردن
  • به زور خوراندن
  • به زور داخل شدن
  • به زور در آوردن
  • به زور ستان
  • به زور ستاندن
  • به زور ستانی
  • به زور قبولاندن
  • به زور کاری را انجام دادن
  • به زور گرفتن
  • به زور گرفتن قدرت
  • به زور گرفتن مقام
  • به زور گیر
  • به زور وارد شدن
  • به زور وارد کردن
  • به زورخندیدن
  • به زورسرنیزه
  • به زورگرفتن
  • به زورگیری
  • به زیارت رفتن
  • به زیان
  • به زیر
  • به زیر آوردن
  • به زیر افکندن بار
  • به زیر افکندن سوار
  • به زیر رفتن با دست و پا
  • به زیرآمدن
  • به زیرافکندن
  • به زین و برگ مجهز کردن
  • به ژاپونی
  • به ساحل آوردن قایق و کشتی
  • به سامان
  • به سامان کردن
  • به سبک
  • به سبک اسپانیولی اعدام کردن
  • به سبک پر تصنع حرف زدن
  • به سبک پر تصنع نگاشتن
  • به سبک روانکاوان ولی سطحی
  • به سبک عتیقه های دوران باستان
  • به سبک قدیم
  • به سبک کتابی
  • به ستارگان نگاه کردن
  • به ستون یک
  • به ستوه آمدن
  • به ستوه آوردن
  • به ستوه آورنده
  • به ستوه آوری
  • به سختی
  • به سختی پیش رفتن
  • به سختی حرکت کردن
  • به سختی راه رفتن
  • به سختی عبور کردن
  • به سختی نفس کشیدن
  • به سخره گرفتن
  • به سر آمدن
  • به سر بردن
  • به سر رسیدن
  • به سر زدگی
  • به سر کسی آمدن
  • به سر کسی آوردن
  • به سر نرسیده
  • به سرآمدن
  • به سرانجام رسیدن
  • به سربردن
  • به سردرآمدن
  • به سردی
  • به سرعت
  • به سرعت انجام دادن
  • به سرعت پس رفتن
  • به سرعت حرکت کردن
  • به سرعت خواندن
  • به سرعت دویدن
  • به سرعت رشد کردن
  • به سرعت فریز کردن
  • به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن
  • به سرعقل آوردن
  • به سرقت رفتن
  • به سرم آمده است
  • به سرمنزل مقصود
  • به سرنوشت بدی دچار کردن
  • به سرنوشت شوم دچار کردن
  • به سرنوشت واگذار کردن
  • به سزا
  • به سزا رساندن
  • به سزا رسیدن
  • به سزارساندن
  • به سزارسیدن
  • به سزای خود رساندن
  • به سطح آوردن
  • به سفر نمایشی رفتن با دسته کنسرت
  • به سفیدی می زند
  • به سلامت
  • به سلامتی شما
  • به سلامتی کسی نوشیدن
  • به سلامتی نوشیدن
  • به سلامتی!
  • به سمت
  • به سمت پاشنه
  • به سمت جنوب غربی
  • به سمت عقب
  • به سمع او رسید
  • به سن
  • به سن قانونی
  • به سن نامشخص
  • به سنگینی
  • به سود
  • به سود دشمن کار کردن
  • به سوزش آمدن
  • به سوزش آوردن
  • به سوی
  • به سوی آسمان
  • به سوی آینده
  • به سوی استرالیا و زلاندنو
  • به سوی امریکا
  • به سوی باختر
  • به سوی بالا
  • به سوی بالا چرخیدن
  • به سوی بیرون
  • به سوی پاشنه
  • به سوی پایین
  • به سوی پایین رودخانه
  • به سوی تله کشاندن
  • به سوی جلو
  • به سوی جلوی کشتی
  • به سوی جنوب
  • به سوی جنوب باختری
  • به سوی جنوب خاوری
  • به سوی جنوب شرقی
  • به سوی جنوب غربی
  • به سوی چپ
  • به سوی خانه
  • به سوی خاور
  • به سوی خشکی
  • به سوی خود کشیدن
  • به سوی درون
  • به سوی دریا
  • به سوی دیگر
  • به سوی راست
  • به سوی زمین
  • به سوی ساحل
  • به سوی شمال
  • به سوی شمال خاور
  • به سوی شمال شرق
  • به سوی شمال غرب
  • به سوی عرش
  • به سوی عقب
  • به سوی عقب کشتی
  • به سوی کنار
  • به سوی گذشته
  • به سوی مرکز
  • به سوی مرکز شهر
  • به سوی مشخصی رفتن
  • به سوی مشرق
  • به سوی مقصد
  • به سوی میهن
  • به سوی وسط کشتی
  • به سوی هدف
  • به سه بخش
  • به سه زبان
  • به سه قسمت بریدن
  • به سهشمند
  • به سهولت
  • به سهولت انجام دادن
  • ‹
  • 1
  • 2
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 40
  • 41
  • ›

لغات تصادفی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

horsepower soak up discus starry sturgeon condescension social worker contribute to provision blandishment ecosystem aesthetically multicultural millennial Lost Generation Greatest Generation گوشت گوسفند درختستان یاقوت نوزاد داور جیش هیچکدام شانه خواهرزاده گوشی ابهت بهترین وان حمام طراح لباس پنبه
برخی از تلفظ‌های لغات توسط دانشگاه کمبریج ارائه شده‌اند دروازه پرداخت معتبر
فست دیکشنری
فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها

فست دیکشنری
دیکشنری مترجم AI ترجمه انگلیسی به فارسی خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
نرم‌افزارها
دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم راهنما
وبلاگ
گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
قوانین و ارتباط با ما
تماس با ما درباره‌ی ما حریم خصوصی قوانین و مقررات
فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
فست دیکشنری در اینستاگرام
فست دیکشنری در توییتر
فست دیکشنری در تلگرام
© 2007 - 2025 Fast Dictionary (Fastdic) All rights reserved.
Audio pronunciations copyright © Cambridge University Press.