جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 40)
بیش از استطاعت سرمایه گذاری کردن
بیش از اندازه طولانی
بیش از این
بیش از بیش
بیش از پیش
بیش از توانایی مالی خرج کردن
بیش از حد
بیش از حد ارزش قائل شدن
بیش از حد انبار کردن
بیش از حد انتظار
بیش از حد انجام دادن
بیش از حد بودن
بیش از حد به کار بردن
بیش از حد تحسین کردن
بیش از حد توسعه دادن
بیش از حد جبران کردن
بیش از حد خودمانی
بیش از حد در چیزی چپاندن
بیش از حد درخواست خرید چیزی را کردن
بیش از حد ذخیره کردن
بیش از حد رشد کردن
بیش از حد رنگارنگ و تو ذوق بزن
بیش از حد ساده کردن
بیش از حد شیک و آراسته
بیش از حد طولانی
بیش از حد کار کشیدن
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
بیش از حد لازم توضیح دادن
بیش از حد لزوم
بیش از حد متورم
بیش از حد مصرف کردن
بیش از حد معقول
بیش از حد معین خوابیدن
بیش از حد نیاز
بیش از دیگری خرج کردن
بیش از ساعت معین خوابیدن
بیش از مدت مقرر ماندن
بیش از معمول
بیش از موجودی درخواست خرید چیزی را کردن
بیش از نیاز
بیش از نیاز سرمایه گذاری کردن
بیش از واقع بزرگ کردن
بیش از واقع مهم جلوه دادن
بیش از یکی
بیش بود
بیش خواهش
بیش رسی کردن
بیش و کم
بیش وز
بیشبود
بیشبود زا
بیشبودی پول و قیمت ها
بیشتر
بیشتر از
بیشتر از دیگری مرد رندی کردن
بیشتر بودن
بیشتر پایداری کردن
بیشتر جلوه کردن
بیشتر خواستن
بیشتر دوام آوردن
بیشتر دوام داشتن
بیشتر دوام کردن
بیشتر دوست داشتن
بیشتر دویدن
بیشتر رشد کردن
بیشتر زرنگی کردن
بیشتر شجاعت کردن
بیشتر شدن
بیشتر عمر کردن
بیشتر فروش کردن
بیشتر کردن
بیشتر مقاومت کردن
بیشتر میزان
بیشتر وزن داشتن
بیشتر وقت ها
بیشتری
بیشترین
بیشترین تعداد
بیشترین حد
بیشترین درجه
بیشترین سختی هر چیزی
بیشترین فشار هر چیزی
بیشترین مقدار
بیشترین میزان
بیشترینه
بیشرو
بیشکاری
بیشند
بیشه
بیشه زار
بیشه کوچک
بیشه مانند
بیشه نی
بیشه وار
بیشی
بیشی طلب
بیشی طلبی
بیشین
بیشین کردن
بیشینگی
بیشینه
بیشینه سازی
بیشینه شدن
بیشینه عمر هر فرد
بیشینی
بیضائ
بیضتین
بیضوی
بیضه
بیضه بند
بیضه ماهی
بیضی
بیضی شکل
بیضی مجسم
بیضیت
بیطار
بیطاری
بیع
بیع شرط
بیع قطع
بیع نامه
بیعانه
بیعانه با پرداخت
بیعانه دادن
بیعت
بیعت شکن
بیعت شکنی
بیعت کردن
بیعد
بیغار
بیغاره
بیغال
بیغوله
بیف
بیفتک
بیقرار
بیک
بیک لایت
بیکار
بیکار افتاده
بیکار کردن
بیکارالدوله
بیکارگی کردن
بیکاره
بیکاری
بیکر
بیکران
بیکرانی
بیکربنات سدیم
بیکن
بیکن کانادایی
بیگ
بیگار
بیگارخانه
بیگارگاه
بیگارنامه
بیگاری
بیگانگی
بیگانه
بیگانه پرست
بیگانه پرستی
بیگانه خوار
بیگانه دوست
بیگانه سازی
بیگانه کردن
بیگانه گرایی
بیگانه نواز
بیگانه هراس
بیگانه هراسانه
بیگانه هراسی
بیگاه
بیگل
بیگم
بیگناه
بیگودی
بیل
بیل باغبانی
بیل بورد
بیل پر از نظر اندازه
بیل زدن
بیل زدن زمین
بیل زن
بیلاخ
بیلان
بیلچه
بیلست
بیلک
بیلیارد
بیلیون
بیلیونر
بیم
بیم آفرین
بیم انگیز
بیم انگیزی
بیم پراکنی کردن
بیم دادن
بیم داشتن
بیم زده کردن
بیم گستری
بیمار
بیمار بر
بیمار بستری
بیمار بستری در بیمارستان
بیمار بی درمان
بیمار بی نوبت
بیمار تحت درمان
بیمار خیالی
بیمار داری
بیمار روانی
بیمار سرپایی
بیمار شدن
بیمار عشق
بیمار کردن
بیمار کننده
بیمار مبتلا به بی خوابی
بیمار مردنی
بیمار وطن
بیماران سرپایی
بیمارانه
بیمارسان
بیمارستان
بیمارستان روانی
بیمارستان روستایی
بیمارستان صحرایی
بیمارستانی
بیمارسرا
بیمارگونگی
بیمارگونه
بیمارمزاج
بیمارنما
بیمارنمایی کردن
بیماری
بیماری آمیزشی
بیماری آور
بیماری اشعه
بیماری برتابشی
بیماری بی خوابی
بیماری تابشی
بیماری تب آور
بیماری حرفه ای
بیماری داسی گویچه
بیماری دولاب
بیماری ریه در اثر استنشاق ذرات پنبه نسوز
بیماری زا
بیماری زاد
بیماری شدید ولی زودگذر
بیماری شناس
بیماری شناسی
بیماری طوطی
بیماری عفونی
بیماری فاقد نشانه پیش آگاه ساز
بیماری فشارکاهی
بیماری قارچی پوست پا
بیماری گون
بیماری گیاهی
بیماری لژیونرها
بیماری ناشی از پرخوری
بیماری ناشی از کمبود ویتامین
بیماری وابسته به پیشه
بیماری وابسته به شغل بخصوص
بیماری وسواس خوردن خوراک زیاد و سپس استفراغ عمدی آن
بیماری وطن
بیماری ویروسی خرگوش
بیماری هراس
بیماری هراسی
بیماری همه گیر
بیمداد
بیمناک
بیمناک کردن
بیمناکی
بیموقعی
بیمه
بیمه اتکایی
بیمه اتکایی کردن
بیمه بهداشت مستمندان
بیمه بی تقصیر
بیمه پزشکی سالمندان
بیمه زندگی
بیمه شده
بیمه عمر
بیمه عمر با مدت معین
بیمه کردن
بیمه کردنی
بیمه گذار
بیمه گر
بیمه گر اتکایی
بیمه گری
بیمه گزار
بیمه گزاری
بیمه مجدد
بیمه مدت دار
بیمه موقت
بیمه نامه
بین
بین اثنین
بین اداره ای
بین السطور
بین المدارین
بین الملل
بین المللی
‹
1
2
...
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
glasses
glass
ticket
taxi
wheel
boat
water
pail
cafe
trousers
bedroom
table
nose
bird
elephant
box
money
towel