فهرست فهرست
  • ورود یا ثبت‌نام
  • جست‌وجو
  • نرم‌افزار‌ها
    • نرم‌افزار اندروید اطلاعات بیشتر
    • نرم‌افزار iOS اطلاعات بیشتر
  • راهنما
  • تماس با ما
  • درباره‌ی ما
  • لغات جست‌وجو شده
  • وبلاگ
  • الف
  • ب
  • پ
  • ت
  • ث
  • ج
  • چ
  • ح
  • خ
  • د
  • ذ
  • ر
  • ز
  • ژ
  • س
  • ش
  • ص
  • ض
  • ط
  • ظ
  • ع
  • غ
  • ف
  • ق
  • ک
  • گ
  • ل
  • م
  • ن
  • و
  • ه
  • ی

لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 28)

  • به سمع او رسید
  • به سن
  • به سن قانونی
  • به سن نامشخص
  • به سنگینی
  • به سود
  • به سود دشمن کار کردن
  • به سوزش آمدن
  • به سوزش آوردن
  • به سوی
  • به سوی آسمان
  • به سوی آینده
  • به سوی استرالیا و زلاندنو
  • به سوی امریکا
  • به سوی باختر
  • به سوی بالا
  • به سوی بالا چرخیدن
  • به سوی بیرون
  • به سوی پاشنه
  • به سوی پایین
  • به سوی پایین رودخانه
  • به سوی تله کشاندن
  • به سوی جلو
  • به سوی جلوی کشتی
  • به سوی جنوب
  • به سوی جنوب باختری
  • به سوی جنوب خاوری
  • به سوی جنوب شرقی
  • به سوی جنوب غربی
  • به سوی چپ
  • به سوی خانه
  • به سوی خاور
  • به سوی خشکی
  • به سوی خود کشیدن
  • به سوی درون
  • به سوی دریا
  • به سوی دیگر
  • به سوی راست
  • به سوی زمین
  • به سوی ساحل
  • به سوی شمال
  • به سوی شمال خاور
  • به سوی شمال شرق
  • به سوی شمال غرب
  • به سوی عرش
  • به سوی عقب
  • به سوی عقب کشتی
  • به سوی کنار
  • به سوی گذشته
  • به سوی مرکز
  • به سوی مرکز شهر
  • به سوی مشخصی رفتن
  • به سوی مشرق
  • به سوی مقصد
  • به سوی میهن
  • به سوی وسط کشتی
  • به سوی هدف
  • به سه بخش
  • به سه زبان
  • به سه قسمت بریدن
  • به سهشمند
  • به سهولت
  • به سهولت انجام دادن
  • به سیخ کشیدن
  • به سیستم متریک پیوستن
  • به سیم مجهز کردن
  • به شاخه بخش شدن
  • به شاگردی پذیرفتن
  • به شال قبای کسی برخوردن
  • به شان رفتن
  • به شتاب
  • به شدت
  • به شدت تحریک کردن
  • به شدت تکان دادن
  • به شدت وزیدن
  • به شدیدترین حد رساندن
  • به شراکت
  • به شرح ذیل
  • به شرح زیر
  • به شرط
  • به شرط آنکه
  • به شرط امتحان
  • به شرط حیات
  • به شرطی که
  • به شعر درآوردن
  • به شعردرآوردن
  • به شک افتادن
  • به شک انداختن
  • به شکار رفتن
  • به شکرانه
  • به شکل اتحادیه درآوردن
  • به شکل چهارگوش درآوردن
  • به شکل چیزی درآوردن
  • به شکل دربازکن
  • به شکل دیگر گفتن
  • به شکل فنجان درآوردن
  • به شکل قلاب درآوردن
  • به شکل ناقوس درآوردن
  • به شکلی درآوردن
  • به شمار آمدن
  • به شمار آمده
  • به شمار آوردن
  • به شمار رفتن
  • به شمال
  • به شن نشستن
  • به شوخی
  • به شوخی گرفتن
  • به شور آمدن
  • به شور آوردن
  • به شور و شعف آمدن
  • به شورش تحریک کردن
  • به شوق آوردن
  • به شوهری گرفتن
  • به شهادت رسیدن
  • به شهروندی پذیرفتن
  • به شیوه
  • به صحابت
  • به صحنه آوری
  • به صدا در آمدن سماور
  • به صدا در آوردن بوق
  • به صدا در آوردن سوت
  • به صدا در آوردن ناقوس کلیسا به طور موزون
  • به صدا درآمدن زنبور
  • به صدا درآمدن ناقوس
  • به صدا درآمدن ناقوس کلیسا به طور موزون
  • به صدا درآوردن
  • به صدا درآوردن زنگوله
  • به صدا درآوردن ناقوس
  • به صدادرآمدن
  • به صدادرآوردن
  • به صرافت افتادن
  • به صرافت انداختن
  • به صرفه
  • به صف آراستن
  • به صف شدن
  • به صف شدن سربازان
  • به صف کردن
  • به صف کردن دوباره
  • به صف کردن سربازان
  • به صلابه کشیدن
  • به صلاح
  • به صوب
  • به صورت
  • به صورت آبگونه در آوردن
  • به صورت آبگونه درآمدن
  • به صورت اتحادیه درآوردن
  • به صورت استوانه درآوردن
  • به صورت باغچه درآوردن
  • به صورت بخشی از جمع کل در آوردن
  • به صورت برنامه درآوردن
  • به صورت بسیار ریز
  • به صورت پودر در آوردن
  • به صورت پوره درآوردن
  • به صورت پوشال درآوردن
  • به صورت تراشه درآوردن
  • به صورت تمام رخ
  • به صورت توپ درآوردن
  • به صورت توده ای از کلسیم سخت در آمدن
  • به صورت جدول
  • به صورت جدول درآوردن
  • به صورت جمع در آوردن
  • به صورت حبه در آوردن
  • به صورت حلقه در آوردن
  • به صورت حلقه گل درآوردن
  • به صورت خلاصه و مرتب ذکر کردن
  • به صورت داستان
  • به صورت داستان در آوردن
  • به صورت دالبر بریدن
  • به صورت دانه در آوردن
  • به صورت دانه های برف مانند در آمدن
  • به صورت دانه های برف مانند در آوردن
  • به صورت دانه های برنج مانند در آوردن
  • به صورت دو نویسه
  • به صورت دیگر بیان کردن
  • به صورت ذره در آوردن
  • به صورت راه راه
  • به صورت رگبار فرستادن
  • به صورت رگبارآمدن
  • به صورت رمز درآوردن
  • به صورت ژله درآوردن
  • به صورت ستون
  • به صورت ستون درآوردن
  • به صورت سندیکا درآوری
  • به صورت سیاه نما نشان دادن
  • به صورت شماره
  • به صورت ضرب المثل
  • به صورت ضمیر
  • به صورت ظاهر
  • به صورت عدد
  • به صورت عدل درآوردن
  • به صورت عرف درآوردن
  • به صورت فدرال
  • به صورت فدرال درآوردن
  • به صورت فرمول بیان کردن
  • به صورت فشرده در آوردن
  • به صورت فعل
  • به صورت فهرست نامه در آوردن
  • به صورت قانون درآوردن
  • به صورت قطعات
  • به صورت قطعات روی هم سوار شدنی
  • به صورت قلنبه در آوردن
  • به صورت قید
  • به صورت کارتون درآوردن
  • به صورت کسر اعشاری نوشتن
  • به صورت کسری
  • به صورت کلکس در آوردن
  • به صورت گرد آمیخته با دانه های ریز
  • به صورت گردله درآوردن
  • به صورت گره درآوردن
  • به صورت لرزانک در آمدن
  • به صورت لنگه درآوردن
  • به صورت ماده درآوردن
  • به صورت مارپیچ درآوردن
  • به صورت مایع درآمدن
  • به صورت متروکه
  • به صورت مدور
  • به صورت مکعب
  • به صورت مکعب های ریز درآوردن
  • به صورت ملودی
  • به صورت منطقی بیان کردن
  • به صورت موسیقی
  • به صورت نظم
  • به صورت نمایش درآوردن
  • به صورت نمایش صامت بیان کردن
  • به صورت نمودار در آوردن
  • به صورت نوار بریدن
  • به صورت یدک
  • به صورت یکسویه
  • به ضرب
  • به ضرر خود شخص تمام شدن
  • به ضررفروختن
  • به ضمیمه
  • به طبابت پرداختن
  • به طبقه بالاتری ارتقا دادن
  • به طرز اسف انگیز
  • به طرز تحریک آمیز
  • به طرز خاصی ساختن
  • به طرز خاصی قرار گرفتن
  • به طرز خاصی مورد تاثیر قرار دادن
  • به طرز دیگری بیان کردن
  • به طرز شایسته
  • به طرز شرم آور
  • به طرز متفاوت
  • به طرز میکروسکوپی
  • به طرز ناخوشایند
  • به طرز نظامی
  • به طرز نهی آمیز
  • به طرز وحشتناک
  • به طرف
  • به طرف بالا
  • به طرف چپ
  • به طرف خارج
  • به طرف داخل
  • به طرف داخل سرزمین
  • به طرف راست
  • به طرف ساحل
  • به طرف سرمنزل
  • به طرف شرق
  • به طرف عقب
  • به طرف غرب
  • به طرف قله تپه
  • به طرفی متوجه بودن
  • به طرفین خم شدن هنگام راه رفتن
  • به طرفین کج شدن
  • به طرفین متمایل شدن
  • به طرق قرعه
  • به طریق
  • به طریق اثبات پذیر
  • به طریق اولی
  • به طریق نوین
  • به طریقی
  • به طمع انداختن
  • به طو موقت
  • به طور
  • به طور آبدار
  • به طور آبستن
  • به طور آبگونه
  • به طور آراسته
  • به طور آرام
  • به طور آرامبخش
  • به طور آرایشی
  • به طور آرمانی
  • به طور آزاد
  • به طور آزار طلبانه
  • به طور آسیب پذیر
  • به طور آشتی ناپذیر
  • به طور آشفته
  • به طور آشکار
  • به طور آمرانه
  • به طور آنی
  • به طور آوایی
  • به طور آهسته
  • به طور آهنگین بالا و پایین رفتن
  • به طور ابتکاری
  • به طور ابدی
  • به طور ابلهانه
  • به طور اتفاقی
  • به طور اجباری
  • به طور اجتماعی
  • به طور اجتناب ناپذیری
  • ‹
  • 1
  • 2
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 40
  • 41
  • ›
  • مترجم متن آنلاین
  • دریافت نرم‌افزار اندروید
  • دریافت نرم‌افزار iOS
  • راهنما
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما
  • قیمت‌ها
  • وبلاگ
  • تاریخچه‌ی لغت روز
  • قوانین و مقررات
  • حریم خصوصی
  • آب-و-رنگ
  • تلفظ صوتی توسط دانشگاه کمبریج ارائه شده است
  • دروازه پرداخت معتبر
  • فست دیکشنری در اینستاگرام
  • فست دیکشنری در توییتر
© 2007 - 2023 Fast Dictionary (Fastdic) All rights reserved.
Audio pronunciations copyright © Cambridge University Press.
منتخب بهترین نرم‌افزار iOS در جشنواره وب ایران برنده‌ی جایزه کاربردپذیری نرم‌افزار برتر اندروید از سوی کافه بازار